اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

حقیقت دانشگاه!

سلام دوستان عزیز

به خاطر غیبتم معذرت میخوام ، مخصوصا از پرستیژ عزیز .

امروز هم مطلب زیادی ندارم و فقط با یک عکس در خدمتتون هستم و ایشالا به زودی یه پست دیگه  هم خواهم داشت.

این رسمش نبود!

سلام به همه!

اول از همه میلاد با سعادت مولود کعبه، فاتح خیبر، غریب نخلستان و شاه جوانمردان، حضرت علی (ع) و همچنین روز مرد (پدر) رو به همه تبریک میگم....

امام (ع) در جایی فرموده اند: "میدانم هیچ کس نمیتواند همچون من زندگی کند اما از پیروانم انتظار دارم تلاش کنند تا شبیه به من باشند..." و این یک حقیقته که تاریخ دیگه هرگز انسانی همچون علی رو به خودش نخواهد دید اما حداقل میشه تلاش کرد شبیه به علی فکر کرد، رفتار کرد و زندگی کرد... به امید اینکه خاندان محمد (ص) و خصوصا فرزند عزیزشون مهدی قائم (عج) از ما راضی و خشنود باشند که در نهایت باعث خشنودی خداوند و سعادت خود ما بشه... آمین.

دوستای خوبم، تقریبا مدت زیادی نبودم، راستش یه جورایی به خودم مرخصی دادم و خواستم یه استراحت کوچولو بکنم! البته این استراحت که میگم فقط در دنیا اینترنت بود و در واقع گرفتار یکی دو پروژه در شرکت بودم و اونجا استراحتی نداشتم.... اما هرشب میومدم نت و وبلاگ رو چک میکردم، جا داره از جیغ عزیز تشکر کنم به خاطر لطفش ولی حقیقت رو بخوایید از خیلی از دوستان و بقیه همکارام دلخورم شدید!!!

یعنی این مدت که وبلاگ به روز نمیشد، هیییییییچ کدوم از دوستای قدیمی تشریف نیاوردن بپرسن بابا کجایید؟ چیزی شده؟ تعطیلش کردین؟ اصلا زنده اید؟؟؟ اگه باور ندارید خودتون کامنتها رو چک کنید! عوضش جالب اینجاست که دوستای جدید به جمعمون اضافه شدند که سر فرصت محبتشون رو جبران میکنم...

من بارها گفتم که تعداد کامنتها اصلا برام مهم نیست چه ۱۰۰تا باشه چه یکی! ولی خب هیچ وقت نگفتم محتویات و مفاهیمشون مهم نیست و اصلا برام مهم نیست که کسی اهمیتی به بودن یا نبودن این وبلاگ میده یه نه؟ گفتم؟؟؟؟

سرتون رو درد نیارم و خلاصه کلام اینکه اصلا از دوستای خوبمون انتظار اینقدر بی محبتی رو نداشتم!!

به هرحال من برگشتم و همون پرستیژ سابقم و در کنار هر کسی که دوست داشته باشه اینجا مطلب بنویسه، همچنان این وبلاگ رو به روز میکنیم... همکارای عزیزم رو یه بار دیگه دعوت میکنم: جیغ، آدمیزاد، زنده، مشکوک و رسوا... اگه هم هیچ کس نباشه تنهایی این کار رو خواهم کرد. و مثل سابق هر زمان فرصتی داشته باشم به تمام دوستانم سر میزنم، مطالبشون رو میخونم و اگه نظر مفیدی داشتم بهشون میگم.

قصد شکایت نداشتم فقط خواستم بگم این رسمش نیست!

در پناه خداوند

امضاء: پرستیژ

 

۱ـ دلخوریهای منو به دل نگیرید، زود فراموش میکنم دوستای خوبم 

۲ـ چنان باش که بتوانی به هرکس بگویی: مثل من رفتار کن!

۳ـ چرخهای سنگین و حتی زنگ زده زندگی با دستهای نامرئی امید میچرخند.

چای ، نوشیدنی سالمتر از آب

سلام
این مطلبو چند روز پیش تو یه روزنامه ی الکترونیکی خوندم ازش خوشم اومد گفتم شما رو هم بی بهره نزارم:


نوشیدن روزانه سه یا چهار فنجان چای به اندازه نوشیدن مقدار زیادی آب مفید است و حتی ممکن است مزایای بیشتری برای سلامتی به همراه داشته باشد.

به گزارش سرویس علمی پژوهشی ایسکانیوز به نقل از بی‌بی‌سی، مطالعاتی که در نشریه اروپایی تغذیه بالینی انجام گرفت، اعتقاد مرسوم را که چای باعث از دست رفتن آب می‌شود، رد کرد.متخصصان تغذیه انگلیسی دریافتند چای نه تنها همانند آب باعث جایگزینی آب از دست رفته می‌گردد، بلکه از بدن در مقابل اختلالات قلبی و عروقی و برخی سرطان‌ها محافظت می‌کند.متخصصان براین باورند که فلاوونویدها، ترکیبات کلیدی در چای هستند که باعث بهبود سلامتی می‌شوند.فنجان چای سالم این آنتی اکسیدان‌های چند فنوله در غذاها و گیاهان زیادی یافت می‌شوند که شامل برگ‌های چای می‌شوند و مانع از آسیب‌سلول‌ها می‌گردند.
دکتر کری راکستون متخصص تغذیه مرکز سلامت و همکارانش در دانشکده کینگ لندن بر روی مطالعات منتشر شده بر روی علایم موثر چای در سلامتی تحقیق کردند. آنها دلایل روشنی یافتند مبنی بر اینکه نوشیدن روزانه سه تا چهار فنجان چای خطر ابتلا به حملات قلبی را متوقف می‌کند. برخی مطالعات حاکی از این است که مصرف چای مانع بروز سرطان می‌شود. اگر چه این تاثیر چای کمتر پاسخ می‌دهد. اثرات مثبت دیگری که بر روی سلامت مشاهده شده شامل محافظت در مقابل پلاک دندانی و فاسد شدن دندان بعلاوه استحکام استخوان‌ها است.
دکتر راکستون می‌گوید: نوشیدن چای به نسبت بهتر از نوشیدن آب می‌شود. آب اساسا جایگزین مایعات بدن می‌شود، درحالی که چای جایگزین مایعات شده و نیز حاوی آنتی اکسیدان است بنابراین در عین حال دو کار را صورت می‌دهد.
جایگزین کردن آب
وی می‌گوید: این که چای باعث از دست رفتن آب می‌شود افسانه‌ای بیش نیست، تحقیقاتی که روی کافئین انجام شده حاکی از این مطلب است که دوز بالای کافئین باعث از دست رفتن آب می‌شود و همه افراد تصور می‌کنند تمام نوشیدنی‌های کافئین دار اینگونه هستند. ولی اگر حتی شما یک فنجان چای یا قهوه کاملا غلیظ میل کرده‌باشید، میزان خالصی مایع دریافت کرده‌اید. وی افزود: همچنین یک فنجان چای حاوی فلوراید است که برای دندان‌ها مفیدمی‌باشد. هیچ مدرکی مبنی بر اینکه مصرف چای برای سلامتی مضر است، وجود ندارد، با این وجود تحقیقات حاکی از این است که چای توانایی بدن در جذب آهن غذا را کاهش می‌دهد. بدین معنی که افرادی که در خطر ابتلا به آتمی هستند باید از مصرف چای در زمان‌های نزدیک صرف غذا خودداری کنند. تیم تحقیقی دکتر راکستون دریافتند که مصرف متعادل چای زیر سه فنجان در روز است. وی گفت: نوشیدن چای بیشتر در افراد مسن مرسوم است، یعنی در میانگین سنی 40 سال. گاهی در افراد مسن 70 درصد از مایع ورودی به بدن‌ آنها از طریق چای تامین می‌شود. بنابراین این یک عامل خیلی مهم است.
کلر دیلامسون از موسسه تغذیه اسپانیا گفت: تحقیقات آزمایشگاهی تاثیر بالقوه‌ای که چای در سلامت می‌گذارد را ثابت کرده . این دلایل و مدارک بر روی انسان خیلی شدید نیست، بیشتر تحقیقات نیاز به کار دارند ولی اثرات مثبت قطعی بر روی سلامت از طرف پلی‌فنول‌ها به منظور کاهش خطر بیماری‌هایی چون اختلالات قلبی عروقی و سرطان‌ها وجود دارد. بر حسب مایع ورودی به بدن روزانه یک و نیم تا دو لیتر توصیه می‌کنیم و این میزان می‌تواند حاوی چای نیز باشد. چای باعث از دست دادن آب نمی‌شود. بلکه یک نوشیدنی سالم است


آخرش نوشت:

1. کوتاه ترین فاصله میان دو نفر خنده است.
2. حقِ شنیدنِ حرفهایتان شامل جدی گرفتنتان نمی شود.
3. امضاء جیغ!

ای فرزند آدم!

سلام به همه

یه مطلب فوق العاده دیدم، حیفم اومد اینجا نذارم.....:

 

" در کتاب مواعظ العددیه از امیرالمومنین علیه السّلام نقل کرده که فرمودند من از تورات دوازده  آیه انتخاب کردم و آن ها را به عربی تبدیل نمودم و هر روز سه مرتبه به آن ها نگاه می کنم :

اول : ای فرزند آدم ، از هیچ سلطنتی نترس تا سلطنت من بر تو باقی است و سلطنت من همیشه بر تو باقی است !

دوم : ای فرزند آدم ، تا مرا داری با کسی انس مگیر و هر وقت مرا بیابی مملو از همه چیز هستم و خزائن من هم همه چیز دارد !

سوم : ای فرزند آدم ، تا مرا داری با کسی انس مگیر و هر وقت مرا بخواهی من به تو نزدیکم !

چهارم : ای فرزند آدم ، من تو را دوست دارم ، تو هم مرا دوست بدار !

پنجم : ای فرزند آدم ، از قهر و غضب من ایمن مباش تا از پل صراط عبور کنی !

ششم : ای فرزند آدم ، همه چیز را برای تو خلق کردم و تو را برای خودم خلق کردم و تو از من فرار میکنی !

هفتم : ای فرزند آدم ، تو را از خاک و نطفه و گوشت جویده خلق کردم و عاجز نشدم از خلقت تو ، آیا از لقمه نانی که به تو برسانم عاجزم !؟

هشتم : ای فرزند آدم ، آیا غضب بر من به خاطر خودت میکنی و غضب نمیکنی بر خودت به خاطر من !

نهم : ای فرزند آدم ، بر تو است عمل به واجبات و بر من است رزق تو ، اگر مخالفت کنی در واجبات من ،  من مخالفت نمیکنم در روزی دادن به تو !

دهم : ای فرزند آدم ، همه تو را برای خودشان می خواهند و من تو را برای خودت می خواهم و تو از من فرار مکن !

یازدهم : ای فرزند آدم ، روزی فردا را از من مخواه همین طوریکه من عمل فردا را از تو نمی خواهم !

دوازدهم : ای فرزند آدم ، اگر راضی شدی به آنچه قسمت تو کرده ام ، قلبت و بدنت راحت می شود و تو پسندیده هستی و اگر راضی نشدی به آنچه قسمت تو کرده ام ، دنیا را بر تو مسلط می کنم و تو مثل وحشی های بیابان میدوی و بیشتر از قسمت خود پیدا نمی کنی و تو مورد مذمت هستی ! "

 

 

کدوم قسمتش بیشتر روی شما تاثیر گذاشت؟ قسمتهای ۸ و ۹ واقعا واسه من دیوانه کننده است ...  واقعا ما داریم چی کار میکنیم؟؟ دیگه تا چه حد ناشکری و ناسپاسی؟

 

امضاء: پرستیژ

چندتا خبر!

سلام به همه

ببخشید که یه مدت نبودم... خدا رو شکر سکوت عزیز بازم جور کشیده! بقیه که....

چندتا خبر بدم و برم!

قالب وبلاگ رو به طور موقت عوض کردم تا یه قالب خوب پیدا کنم. اینم برخلاف میل خودم بود چون خودم واقعا قالب قبلی رو دوست داشتم، ولی خیلیهای اومدن گفتن که مطالب دیده نمیشه و قالب کامل لود نمیشه.

در نتیجه فعلا این قالب باشه تا یه چیز خوب پیدا کنم.... راستی اگه کسی هم قالب خوبی سراغ داره، خبر بده ممنونش میشم.

در ضمن قالب قسمت نظرات رو هم عوض کردم تا دیگه ایشالله محدودیتی در تعداد کامنتهای شما عزیزان نداشته باشه... حالا باید امتحان بشه تا ببینیم چی میشه!

دیگه اینکه ممکنه من دوشنبه هفته آینده برم شیراز و تا آخر هفته اش شایدم بیشتر برنگردم، در نتیجه یا همکاران عزیزم باید لطف کنند و وبلاگ رو به روز کنند () یا اینکه موقتا کار میخوابه تا برگردم! که امیدوارم اینجور نشه...

حرف آخر اینکه فیلم مرگ تدریجی یک رویا فوق العاده فیلم زیباییه! به دل من که شدید میشینه چون راستش رو بخواین با شخصیت دانیال حکیمی توی این فیلم احساس نزدیکی زیادی میکنم ... البته جدا از این موضوع واقعا همه بازیگراش هم خیلی قشنگ بازی میکنند... خصوصا دانیال جان!

ایشالله فردا میام، دانشگاه که تعطیله آدم حرف کم میاره واسه گفتن ولی خدایی سکوت حرفهای قشنگی میزنه... من رو همیشه به فکر میندازه... دستش درد نکنه

راستی چند وقت پیش داشتم میچرخیدم توی وبلاگها،‌ دیدم یه روستایی اطراف تهران واسه خودش وبلاگ داره که هیچ، تازه توی آخرین ارسالش هم نوشته بودن که سایت روستای آقچری به زودی راه اندازی میشه!!! به این میگن دنیای تکنولوژی و ارتباطات!

چند روز پیش توی اتوبوس که نشسته بودم یه پیرمردی اومد نشست کنارم، از اولی که نشست شروع کرد به قرآن خوندن تا زمانی هم که من پیاده میشدم هنوز داشت با صدای ملایم میخوند... خیلی حال کردم با این کارش! خداوکیلی ببین چند جور آدم توی یه شهر پیدا میشه؟ حالا حساب کن توی کل دنیا دیگه چه خبره... از همه جالبتر اینکه خدا حساب همه اینا رو هم داره...

من وقتی میام اینجا چیزی بنویسیم دیگه همینجوری حرفم میاد!! اومدم مثلا فقط خبر تغییر قالب رو بدم و برم، نشستم به نوشتن!

اگه یهو دیدید فردا نیومدم دیگه تعجب نکنیدها! چون بیشتر حرفامو زدم الان، دیگه فردا باز حرف کم میارم!

حالا اگه بازم با این قالبها (قالب اصلی و نظرات) مشکلی داشتید حتما خبرم کنید. همکارهای عزیز منتظر ارسالهای شما هم هستیم....

در پناه خداوند

 

امضاء: پرستیژ

 

پ.ن:

۱ـ هنوز ۲۰۰ تومنم جور نشده که سیستم رو درست کنم تا بتونم Pro Soccer 2008 رو نصب کنم! دلم واسه یه دست بازی شدید تنگ شده!

۲ـ‌ فکر کنم اگه این وبلاگ یک میلیون نفر هم عضو داشته باشه، بازم مجبورید نوشته های پرستیژ رو تحمل کنید!

۳ـ از قدیم گفتن هر دیدی یه بازدیدی هم داره، ولی فکر کنم دوره زمونه عوض شده!

۴ـ اگه روزی مقام تو پایین آمد، ناامید مشو که خورشید هر روز هنگام غروب پایین میرود و بامداد روز دیگر دوباره بالا می آید... (ارسطو)

عادت کردیم

سلام

اول:

تا حالا قبل از طلوع خورشید بیدار شدی؟ به دور و برت خوب گوش کردی؟ پرنده هایی که سر و صدای زیاد و شلوغی راه انداختن به نظرت چی میگن؟ دم غروب چی؟ اون موقع چی میگن؟

دوم:

تنفس شاید عادی ترین کاری باشه که هر انسانی انجام میده، ولی یه لحظه فکر کن وقتی نفس میکشی، چی میشه؟؟ به نظرت فقط مقداری هوا وارد بدن میشه؟

فکر میکنم داریم عادت میکنیم که زندگی کنیم! غافل از اینکه زندگی ما یه معجزه است، تک تک ثانیه هاش خارق العاده است. ولی ما قدر نمیدونیم، قدر باهم بودن ها، قدر خنده ها، گریه ها... قدر همه لحظه ها! میگید نه؟ از اونا که مردن بپرسید! بلدی؟

سوم: 

هیچ چیز در این دنیا تصادفی نیست... راجع به این قانون، حرف زیاد دارم ولی دیروز توی مجله موفقیت یه چیز جالب خوندم:

«... نماز و امواج بدن انسان روی هم تاثیر شگفتی دارند... اخیرا دانشمندان با استفاده از تصاویر به دست آمده از میدان مغناطیسی زمین گفته اند اگر انسان در هر نقطه از زمین رو به قبله بایستد، میدان مغناطیسی بدنش بر میدان مغناطیسی زمین منطبق شده و در مدتی که در نماز است میدان مغناطیسی بدنش منظم میشود ....

با دفع بارهای زاید بدن در هنگام وضو، امواح مغزی در ایده آل ترین حالت خود قرار میگیرند. علاوه بر آن تمرکزی که در هنگام نماز به وجود می آید، تشعشع امواج آلفا را به اندازه قابل توجهی بالا میبرد ... »

چهارم:

بهتر نیست دست از عادتها برداریم و تکرارها رو قطع کنیم؟ بهتر نیست واقعا بدونیم چی کار میکنیم و چرا این کار رو انجام میدیم؟ فکر کنم اینجوری کمتر بی حوصله و کسل میشیم، تازه میل انجام کار هم بیشتر میشه و در نتیجه کار راحت تر انجام میشه...

راستی میدونستی همه موجودات عالم، روزی که خلق شدند، عبادت بدون عادت رو یاد گرفتند، به ما هم یاد دادند... یادت مونده؟؟

پنجم:

خداوند همیشه راههای میانبر و راحت تری رو واسه انسان باز گذاشته... فقط نباید لجوج بود!

آخر:

نردبون رو باز پیدا کردم، گذاشتم دارم میام بالا.... تا بازم برسم به خودم.

 

SilenT

پاسخ به دعوت!

سلام

به دعوت مینای عزیز (از وبلاگ سس خوران) توی یک بازی شرکت میکنم... البته معذرت میخوام که یه کم دیر شد!!

 

¤ معرفی خودم؟

من پرستیژ هستم، متولد بهمن ماه، ولی از هفت سالگی ساکن شهر گرم کرمان... قبل از اون ساکن تهران بودیم. اگه خدا بخواد 22 سال عمر دارم ولی فکر کنم قد 22 روز مفید نبودم!
دانشجوی دانشگاه شهید باهنر کرمانم و به دلایلی از ذکر رشته و ترم معذوریم لطفا اصرار نشود
از اولین روزهای دانشگاه با دو نفر از همکلاسیها، شدید ریختیم رو هم و این شد که نخستین گروه دانشکده به نام سه کله پوک تشکیل شد.
طبق گفته ها ما هیچ وقت از هم جدا نمیشیم و اگه یکیمون رو پیدا کنی بدون شک بقیه رو هم پیدا کردی! دیگه یه جورایی داداش شدیم و حسابمون از بقیه جداست. منظورم دقیقا رسوا و مشکوک عزیزه. بعدا این گروه به علت شیطنهای زیاد و بمب خنده دانشکده بودن به پسران بمبگذار مشهور شد تا حق مطلب ادا شود!!
دیگه جونم براتون بگه که قبل از این وبلاگ، یه وبلاگ دیگه داشتم که بعضی از دوستایی که میان اینجا، اونجا با هم آشنا شدیم ولی به دلایلی ترجیح میدم آدرس اون وبلاگ رو ندم! نزدیک به دو سال اونجا مینوشتم که دیگه تعطیل شد.
یه خرده عاطفی و احساساتی میزنم ولی در کل سعی میکنم منطقی عمل کنم. کتاب زیاد میخونم، نویسنده مورد علاقه ام پائولو کوئلیوست و البته همه کتابهای هری پاتر رو خوندم (شاید هر کدوم دو سه بار!!) سفت و سخت طرفدار فوتبال هستم که در این راه متاسفانه رباط پای راستم رو از دست دادم.
اخیرا رو به بازی های موبایل و کامپیوتری آوردم و بازی محبوبم Pro Soccer 2008 و Neverhood
اعتقاد دارم موجودات فضایی وجود دارند و احتمالا یه جایی دور از ما (شایدم نزدیک) دارند زندگی خودشون رو میکنند. آخه شما بگید خدا بیکار بوده این همه سیاره و کهکشان خلق کرده؟
تا الان انسان موفق به کشف میلیاردها کهکشان شده (که خود دانشمندان اعتقاد دارند بخش کوچیکی از دنیاست تازه!) و توی هر کهکشان میلیاردها سیاره وجود داره، خب تصورش اینقدر سخته که فقط و فقط روی یکی از این سیاره ها موجودات فضایی وجود داشته باشند؟
کلا عاشق نجوم و ستاره ها و آسمان شب هستم
فیلم خیلی خیلی خیلی زیاد میبینم و فیلم محبوبم پدرخوانده است که به نظرم شاهکار سینمای جهانه که هرگز تکرار نمیشه
بازیگر مورد علاقه زیاد دارم بروس ویلس، تام کروز، براد پیت، آل پاچینو، رابرت دنیرو، ویل اسمیت (با شاهکار اخیرش به اسم: من افسانه ام) مت دیمون و کیانو ریوز (از بازیگرای زن زیاد خوشم نمیاد) این فیلمها که میگم اگه ندیدید بگیرید ببینید اگه پشیمون شدید بیاین اینجا به من فحش بدید!! وکیل مدافع شیطان (کیانو ریوز و ال پاچینو) اولتیماتوم بورن (مت دیمون) 23 (جیم کری) کنستانتین (کیانو ریوز) و Departed (مت دیمون، برات پیت، جک نیکلسون) مصائب مسیح و وطن پرست و شجاع دل و آپوکالیپتوس (که همه رو مل گیبسون کارگردانی کرده و دوتاشون هم بازی کرده)
البته بازم هست که خواستید لیست کاملش رو جدا ارائه میکنم!
دیگه اینکه اعتقاد شدید به حضور خداوند در لحظه لحظه زندگی انسان دارم و همینطور نشانه هایی که خدا در طبیعت برای انسانها گذاشته. اعتقاد دارم همه چیز دست خود انسانه و خداوند تنها اون لحظه ای که تو واقعا نیازمندش باشی و صداش بزنی میاد کمک وگرنه این تویی که باید از پس زندگی بربیای
به نظرم زندگی یه بازیه که باید ازش لذت ببری و در ضمن بدونی که این بازی اصلا باهات شوخی نداره و هر اشتباه ممکنه تو رو چند دوره عقب بندازه ولی خب همه اینها تجربه است. به قولی توی این بازی مهم نیست که تاس خوبی بیاری، مهم اینه که تاس بد رو خوب بازی کنی
و نکته آخر اینکه به قیمت از دست رفتن سه سال از عمرم یاد گرفتم که آدمها رو اونجوری که هستند ببینم و بپذیرم نه اونجوری که میخوام که بنا باشه کسی رو تغییر بدم
خیلی زیاد شد هرچند خیلی از چیزایی که میخواستم بگم بازم موند!! حالا اگه سوالی داشتید بپرسید حتما جواب میدم.

¤ فصل مورد علاقه؟

بهار به خاطر شادابی طبیعت و سرزندگیش و رنگ سبز زیبای درختها بعد از خشکی زمستون. البته زمستون رو هم به خاطر برف و بارونش دوست دارم و خصوصا بهمن ماه که ماه تولدمه
ولی تابستون رو به خاطر گرماش اصلا و پاییز هم واسه شروع شدن روزهای درس و غم انگیز بودن فصلش دوست ندارم.

¤ رنگ مورد علاقه؟

آبی، سبز، نارنجی... ولی قرمز اصلا

¤ غذای مورد علاقه؟

قورمه سبزی، چلو کباب کوبیده و برگ، پیتزا، ساندویچ سرد آیدا!! توی زمینه فست فود هم شخصا سرآشپز خانواده هستم...!
نوشیدنی هم فقط و فقط کوکا کولا.
سالاد فصل هم زیاد میخورم البته فقط با سس سفید فراوان!

¤ موسیقی مورد علاقه؟

پاپ و تازگی ها رپ و RnB
خواننده: منصور، ابی، سیاوش قمیشی، رضایا، تهی، امیر تتلو و 2afm بقیه خواننده ها دیگه تک و توک آهنگهای باحالشون

خارجی هم کریس دی برگ (که متاسفانه نشد کنسرت تهرانش رو برم) سلن دیون، انریکو، اونیسنس (املا دقیقش رو نمیدونم فکر کنم این باشه: evenisencse)

¤ بدترین ضدحالی که خوردم؟

ضدحال زیاد خوردم ولی خب اونایی که یادم مونده حتما خیلی شدید بوده دیگه نه؟ حالا بعضیاش رو میگم
نیمچه خواستگاری از کسی کردم که تقریبا شوهر داشت و من اصلا خبر نداشتم!!! تصور کنید  شدت تصادف من با دیوار و شرمندگیم رو!
قرار گذاشتیم با دوستم بریم آیدا ساندویچ بخوریم، رفتیم گشتیم، وقتی که حسابی گشنه امون شد اومدیم بریم دیدیم پول کافی همرامون نیست!!
میخواستم فینال جام حذفی رو ببینم، صبح که از خونه میرفتم دانشگاه کلید نبردم، عصرش پشت در موندم و تا آخر بازی تو کوچه با فحش به خودم قدم زدم!! (استقلال - پگاه)
با هزار امید سی دی بازی Pro Soccer 2008 خریدم شب اومدم نصبش کنم دیدم کامپیوترم ساپورت نمیکنه حالا باید 200هزار تومن خرجش کنم!!
بازم بگم؟
خدایی امتحانای این ترم هم ضد حال شدیدی بودند


¤ ناشیانه ترین کاری که انجام دادم؟

خدایی خیلی فکر کردم ولی چیزی به ذهنم نرسید! حالا یا واقعا تا حالا کار ناشیانه نکردم یا اینکه آلزایمز گرفتم خودم خبر ندارم!

¤ بهترین خاطره؟

بهترین خاطره ام رو نمیتونم بگم ولی یه خاطره جالب میگم: رفته بودیم اردو، بعد از یه آب بازی حسابی و دسته جمعی توی برکه عمیقی که اون حوالی بود، یه آتیش روشن کردیم و تا خشک بشیم دورش رقص سرخپوستی رفتیم!!
کلا همه روزهای دانشگاه خصوصا اردوهاش جزو بهترین خاطره های من هستند و البته دوران دبیرستان و شر و شور نوجوونی هم جداست....

¤ بدترین خاطره؟

خاطره بد زیاد دارم متاسفانه که یکی از بدترینهاشون این بود که با خواهرم تهران بودیم که خبر دادن مادربزرگم توی کرمان فوت کرده. وقتی که برمیگشتم حال عجیبی داشتم و البته صحنه گریه های مامان و خواهرم رو توی فرودگاه هیچ وقت فراموش نمیکنم.
خاطره از اون بدتر اینکه همین چند سال پیش بابابزرگم مریض بود، من مدرسه بودم وقتی اومدم خونه کسی خونه نبود. لباسم رو درآوردم تلفن زنگ زد و آقایی که پشت خط بود من رو با بابام اشتباه گرفت و گفت: آقای ... واقعا تسلیت عرض میکنم، میدونم بی موقع مزاحم شدم ولی... و من دیگه چیزی از حرفهاش نفهمیدم.........
وقتی رفتم خونه بابابزرگم، دیدم همه نشستند به هم نگاه میکنند از در اتاق بابابزرگ رد شدم حتی جرات نداشتم توش رو نگاه کنم چون عمه ام (که همین هفت ماه پیش توی 50 سالگی فوت کرد) داشت گریه میکرد. یه راست رفتم توی حیاط که عموم (که اونم همین دو ماه پیش توی سن 40 سالگی فوت کرد) اومد پیشم دست کشید روی سرم و گفت عیب نداره عزیز و من زدم زیر گریه..........
خاطره وحشتناک دیگه ام مالی همین دو ماه پیشه. عموم بیمارستان بود روز قبلش عملش کرده بودن و همه چیز خوب بود. از دانشگاه اومدم خونه، بابا چند دقیقه بعد با پسر عموی 2 ساله ام اومد خونه. گفتم چرا اینو آوردیش اینجا؟ گفت عموت فوت کرد....... و من حس کردم قلبم وایساد....
بسه، دیگه خاطره بد نمیگم

¤ کسی که میخوام ملاقات کنم؟

شخص خاصی مدنظرم نیست. ولی دوست دارم یه بار دیگه همه خانواده ام رو دور هم ببینم، شاد و سالم.
یه دوست قدیمی هم دارم به اسم کیوان خطیبی (پسر دکتر خطیبی) که دوران راهنمایی با هم بودیم و الان نزدیک به 7 ساله ازش خبری ندارم. خیلی دلم میخواد بدونم کجاست و چی کار میکنه؟
در ضمن دوست دارم یه روزی خدا رو ملاقات کنم و سوالهای بی جوابم رو ازش بپرسم. همیشه گفتم آرزومه وقتی که روز قیامت نوبت من میشه و خدا ازم سوال میپرسه، آخرش اجازه بده منم چندتا سوال از خدا بپرسم!

¤ کسی که نمیخوام ملاقات کنم؟

بازم شخص خاصی نیست. کلا از کسی اونقدر بدم نمیاد که نخوام هرگز ببینمش. آدم کینه ای نیستم و اصولا یاد گرفتم ببخشم تا لیاقت بخشیده شدن رو پیدا کنم.

¤ برای کی دعا میکنم؟

برای مادر و پدر عزیزم که ایشالله سایه اشون از سر ما کم نشه و برای سلامتی و موفقیت همه کسانی که دوستشون دارم حالا مهم نیست که اونها هم منو دوست دارند یا نه؟

¤ موقعیت من در ده سال آینده؟

اگه خدا بخواد و خودمم کمر همت ببندم، استاد دانشگاه و مدیر یک شرکت بزرگ که از الان دارم طرحهاش رو میریزم و کارهاش رو شروع میکنم. به تعبیر یکی از دوستامون الان دارم بذر میپاشم که ده سال دیگه درو کنم...
توکل به خدا

¤ دعوتی های من؟

با تشکر از مینای عزیز، میخوام مریم (وبلاگ اگه بیکاری بیا اینجا) قاصدک، بانوی شرقی، شادی (وبلاگ رنگارنگ) ، سحر خانم، نگار خانم، وحید و رسول عزیز رو دعوت کنم... حالا هر کدوم دوست داشتند جواب مثبت بدند.

مرسی از اینکه وقت گذاشتید و این مطلب طولانی رو خوندید...

 

امضاء: پرستیژ

 

پ.ن نداریم! در ضمن ایندفعه توی متن ارسالم جمله قشنگ زیاد پیدا میشه، دیگه واسه اینجا چیزی نمیگم!! (چقدر از خود مرسی هستم نه؟؟!)

مسئولیت پذیر باشیم!

سلام به همه

امروز رفته بودیم خونه عموم (همون که عمرش رو داد به شما) پسر بزرگش (هفت سالشه) خونه نبود ولی کوچیکه (۲ سالشه) بود و حسابی دل همه رو با کاراش و شیطونیاش آب کرد و با بعضی حرکاتش همه رو یاد عموی نازنینم انداخت تا آخر سر زن عموم طاقت نیاورد و ...

بگذریم که همه ما راضیم به رضای خداوند... حتما حکمتی در این اتفاق بوده...

اون یکی عموم که گاهی واسه کمک میره خونه اینا، داشت آب حوض رو خالی میکرد و تمیزش میکرد... من رفتم کمکش (هرچند نهایتا جز باز و بسته کردن شیر آب و جمع کردن شلنگ کاری نکردم!) ولی تا حالا ندیده بودم آب حوض چه جوری خالی میشه و برام جالب بود... آب از زیر حوض خالی میشد و از گوشه حیاط مثل فواره میزد بالا!! فقط هم با فشار خود آب و شیبی که حوض داشت و البته اختلاف سطح حوض و حیاط! به هر حال جالب بود که علم فیزیک تا کجاها کش اومده!!؟

بعد رفتیم نشستیم به بحث کردن عموم یه خرده نصیحتم کرد... بهم گفت هرکار میخوای بکنی، هرجا میخوای بری، مهم نیست. مهم اینه که یاد بگیری مسئولیت پذیر باشی. وقتی میگی هستی، تا آخرش پای حرفت وایسی و جا نزنی... اگه اشتباه کردی، به گردن بگیری و تاوانش رو بدی... نه که خیالت راحت باشه که خوب بابام هست و کمک میکنه... یاد بگیر خودت باشی! چون یه روزی تنها میشی و اونوقت باید خودت از پسش بربیای...

گفت وقتی میری توی بانک میگی من وام میخوام، اولین چیزی که چک میکنند اعتبارت توی اون بانکه و بعد هم ضامن ازت میخوان... یاد بگیر چه جوری میتونی توی بانک جامعه، اعتبارت رو پیش مردم بالا ببری و کارت رو به جایی برسونی که ضامنت همیشه خدا باشه... اونوقت فقط اراده کن که چی میخوای؟!

گفت من ۱۵ سال شاگردی کردم تا توی کار لوازم خانگی واسه خودم اوستا بشم، اما بعد از ۱۵ سال فهمیدم که این کار اصلا به دردم نمیخوره، واسه همین زدم توی کار جدید... ولی توی این ۱۵ سال یاد گرفتم که چه جوری ارتباط برقرار کنم، چه جوری از خجالت بعضیا در بیام، چه جوری به اونی که حتی لیاقتش رو نداره احترام بذارم، مهمتر از همه چه جوری کنار گرگهای جامعه زندگی کنم که منو طعمه خودشون نکنند هیچ اونجایی هم که زور و بازوم نمیرسه، از تیزی دندونشون استفاده کنم... درسته ۱۵ سال از عمرم رفت ولی خیلی چیزا یاد گرفتم که الان باعث شدند من موفق باشم.

دیدم خدایی حرفاش منطقیه... گفتم بیام اینجا بگم تا توی حافظه خودم بهتر ثبت بشه و شما هم اگه دوست داشتید استفاده کنید...

 

امضاء: پرستیژ

 

پ.ن:

۱ـ دقت کردید توی ایران مثل قارچ بانک سبز میشه، توی امارات مشاورین املاک (طبق آخرین آمار رسمی بیش از ۴۰۰۰ مشاورین املاک مختلف اعم از رابینسون، داماک، گلدن نست میکرز، بلو بریج و غیره!)

۲ـ وقتی که راه میروی سرت را بالا بگیر تا ابرهای آسمان هم در دنیای تو دخیل باشند... (این جمله هم از خودمه)

لینکهای جالب (۲)

سلام

لینکهایی که دیشب تلاش میکردم براتون بذارم ولی هربار نمیشد رو به امید خدا الان میذارم.

 

۱ـ نظریه فریمن درباره جهان ، وبلاگ ~سحر~:

http://saharam.blogsky.com/?PostID=255

 

۲ـ یادداشتی از دکتر شریعتی ، وبلاگ بانوی شرقی:

http://gheddis.blogsky.com/?PostID=123

 

۳ـ بارداری دسته جمعی!! و ویروس اخاذی! ، وبلاگ دنیای لی لی:

http://liliana.blogsky.com/?PostID=573

http://liliana.blogsky.com/?PostID=555

 

۴ـ اینم لینک اختصاصی (تقاضا شده بود!) دانلود ترانه جدید داریوش به اسم راهی و متن ترانه اش:

http://come4music.blogfa.com/post-190.aspx

http://dariushline.blogfa.com/post-405.aspx

 

قسمت نبود ارسال کنم!

سلام به همه

من ۲بار تا الان مطلب نوشتم هر دوبار سیستم قفل کرده همش پریده!! ولی من با اعتماد به نفس کامل و امیدوارانه سه باره مینویسم که:

روز زن به همه خانمهای محترم خصوصا مادر عزیز خودم تبریک میگم...

چندتا لینک جالب از وبلاگهای دوستان گذاشته بودم که همش پریده! دوبار هم گذاشتم ولی مثل اینکه قسمت امشب نیست!!

پس به تبریک بسنده میکنم و یه تشکر حسابی از جیغ و سکوت عزیز که وبلاگ رو آپ کردند میکنم......

ایشالله تا فردا

 

امضاء: پرستیژ

 

۱ـ بازم ممنون از جیغ و سکوت عزیز و امیدوارم که بقیه همکارای عزیز این وبلاگ هم به زودی با دست پر برگردند....

۲ـ گاهی برای رسیدن، باید نرفت....

 

بهشت رو هدف بگیر!

اول:

میلاد دختر پیامبر محبت و روز زن مبارک باد... تا حالا دست مادرت رو بوسیدی؟ من امروز بوسیدم ولی فکر کنم واسه اولین بار بود... خودم شرمنده شدم!

دوم:

نظریه جالبی هست که میگه هیچ چیز در این دنیا ثابت نیست و همه چیز در حال حرکت است... جهان از سه ماده کلی تشکیل شده به اضافه انرژی. تبادل و حرکت انرژی که طبیعیه. حرکت گازها مشهوده، و کسی در مورد حرکت مایعات حرفی نداره... اما حتی میز کامپیوتر شما هم الان داره حرکت میکنه... از طرفی همه میدونیم هرچیزی که حرکت میکنه، هدفی داره... طبیعت همیشه بهترین معلم انسان بوده و خواهد بود...

سوم:

حتما شنیدی که میگن بهشت زیر پای مادر است... یه توصیه کوچیک برات دارم، مادرت رو بذار روی سرت، مثل یه تاج با ارزش... اونوقت میری وسط بهشت! محاسبه اشم خیلی ساده است، از هر طرف که دوست داری حساب کن...!

چهارم:

فکر نمیکنی داریم همینجوری بیخودی وول میزنیم وسط این دنیای طولانی؟؟ خب دوست خوبم حرکت بی هدفم همین میشه!

آخر:

دلم واسه خودم تنگ شده......

 

SilenT

زیباترین واژه


 به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم، به یاد می آورم افرای افراشته ای را، به یاد می آورم مادر را ...

 روزت مبارک مادر

 

 

آخر نوشت:

۱. می دونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلا فروشی ها شلوغ می شه
اما روز پدر جوراب فروشی ها .. می دونی شباهشتون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا می ره

۲. امضاء جیغ!

 

 

یورو امتحانات ۲۰۰۸!

سلام به همه

امیدوارم همه دوستای عزیز، خوب و خوش و سلامت باشند و محصلین امتحانا رو با موفقیت پشت سر گذاشته باشند.

به لطف خدا امروز آخرین امتحان رو هم خوب دادم و با یه عملکرد نسبی توی امتحانهای این ترم، همه چیز تموم شد...

به نظر من هر ترم دانشگاه مثل یه تورنمنت میمونه، در طول ترم باید خودت رو آماده مسابقات نهایی کنی و این وسط اونایی که خوب تمرین میکنند و حواسشون به همه جا هست و کاراشون حساب کتاب و برنامه ریزی داره، میتونند به مسابقات نهایی امیدوار باشند. وقتی که بالاخره نوبت به مسابقه های اصلی میرسه، باید رقیب (یا رقیبای) اصلیت رو بشناسی و حواست به عملکرد اونا هم باشه. اونوقت میتونی هر امتحان رو مثل یه بازی فوتبال در نظر بگیری، در اینصورت اگه گل خوردی یا حتی یه بازی رو باختی نباید ناامید بشی و چشمت به بازی های آینده باشه... همیشه فرصت جبران هست تا اون لحظه ای که سوت پایان بازی به صدا درمیاد.

 ممکنه بعضیا بگن بابا میریم امتحان میدیم و نمره قبولی میگیریم و تموم، دیگه چه نیازی به شناخت رقیب و این حرفاست؟! جواب اینه که اگه همیشه این حس رقابت رو داشته باشی میتونی به موفقیت خودت امیدوار باشی در غیر اینصورت دچار بیماری خطرناک بیخیالی میشه که اثرات و مضرات زیادی داره! و اگه بیخیالی عادتت بشه دیگه باید فاتحه کل زندگیت رو بخونی... چون توی این عصر و دوره یه لحظه غفلت و کوتاهی کافیه که یه فرصت بی نظیر رو از دست بدی چه برسه به اینکه بخوای بیخیالی طی کنی!!

به هرحال هر چی که بود گذشت و رفت تا پاییز....

از تورنمنت و مسابقه گفتم یاد مسابقات یورو ۲۰۰۸ افتاده که سرشار از شگفتی ها بود و هست و احتمالا خواهد بود! اولین شگفتی که عدم حضور انگلیس (تیم محبوب من!) بود و شگفتی های بعدی هم شکست سنگین ایتالیا و فرانسه (فینالیستهای جام جهانی ۲۰۰۶) از هلند بود و در ادامه هم حذف تیمهای بزرگی مثل چک و فرانسه و پرتغال و سوئد و هلند و دیشبم ایتالیا بود... تمام تیمایی که من طرفدارشون بودم حذف شدند و با این حساب امیدوارم هیچ تیمی قهرمان نشه!! خدا کنه وسط فینال، توپشون سوراخ بشه و بازی رو نصفه ولش کنند!! خیلی لوسن که همه تیمهای منو حذف کردند!!!

تازه به خاطر امتحانها هم که ما نصف بازیها رو از دست دادیم... اونم چه بازیهایی رو! یکی نیست بیاد به اینا بگه چرا امتحانات دانشگاهی رو به خاطر این رخداد بزرگ به تعویق ننداختند؟؟ ما چه گناهی داریم که باید بین فوتبال و نمره یکی رو انتخاب کنیم؟

بیخیال، بگذریم! ایشالله میریم جام جهانی، خودم براتون از آفریقای جنوبی گزارش میفرستم!!

خدایی امروز داشتم فکر میکردم از این به بعد قرار باشه دانشگاه نرم، کجا برم؟ چی کار کنم؟؟ آخه ما یه جورایی تمام تفریحاتمون توی دانشگاه بود! همین که دوستها دور هم جمع میشدیم و میگفتیم و میخندیدیم، همین که سر چیزای الکی بحث میکردیم و کلی نتیجه گیری اخلاقی میکردیم،‌ دوتا فیلمی که سینمای دانشگاه هر هفته میذاشت و ما کلاسا رو پیچ میدادیم که فیلم ببینیم، اصلا خودت فوت و فنهای پیچش کلاسها، اذیت کردن اساتید و دست انداختن ترم پایینیا (!!) غذاهای سلف و خوراکیهای بوفه و ... همه اینا یه جور تفریح بود واسه ماها...

شما رو که نمیدونم ولی خدایی ما (پسران بمبگذار)‌ خدایی با دانشگاه حال میکنیم و این سه ماه دلمون تنگ میشه براش! تصور کن سه ماه نمیشه زیر درختای Love Street بشینی و آهنگ گوش کنی و از سایه و بوی چمن خیس لذت ببری...

ولی خب واسه تابستون هم کلی برنامه داریم که ایشالله با انجامشون حوصلمون زیاد هم سر نمیره!

این پست یه خرده امتحانی ــ حسرتی شد، ببخشید.... ایشالله از پستهای بعدی وضع برمیگرده به سابق!

ممنون از دوستایی که تا امروز منتظر ما موندن و مرسی از اینکه همچنان تصمیم دارید ما رو تحمل کنید!

 

امضاء: پرستیژ

 

۱ـ توی این باغ پر از برگ و پر از خواب ستاره، اگه پر میوه ای، پر سایه ای، افتاده تر شو ...

۲ـ ورود جیغ!، عضو جدید رو تبریک میگم و براش آرزوی لحظه هایی شاد و خوب در کنار سایر بچه ها و همچنین خواننده های عزیز دارم.

۳ـ آلبوم گروه Jouan رو بگیرید گوش کنید، چهار پنج تا آهنگ فوق العاده داره...

جیغ!

من جیغ!، عضو جدید این وبلاگم، من در یک ماه سرد و در یک شهر گرم و جنوبی ترین شهر کشوربدنیا اومدم. زیاد هم سرد نبود چون تو این ماه شهر ما هنوز سرد نیست. عکس های به جا مونده از اولین روزهایی که به این دنیا پا گذاشتم( هنوز راه نمی رفتم) نشان دهنده از ان است که اصلن سرد نبوده چون فقط پوشک داشتم و هیچ لباسی تنم نبوده. بعد کلی درس خوندن و سالها جان کندن چند سالی هست که پا به دانشگاه گذاشتم و هنوزم در حال التماس به اساتید گرانقدر می باشم و از گذشته ی من معلوم است که تا آخرین دقایق عمر نیز باید در حال التماس به این اساتید گرانقدر باشم. زیاد کتاب های جنایی می خونم ولی تا نگاهی به کتاب های درسیم می اندازم نوشته های آن در پیچ و خم جاده ی مغزم به تابلو عبور ممنوع می رسد و سریع در اولین دور برگردان بر می گردد. زیاد حرف نمی زنم و اغلب می نویسم و دوست دارم رابطه ی خوبی با خواننده های این وبلاگ و نویسنده های دیگر این وبلاگ بر قرار کنم.

 

ته تغاری:

۱. منم بازی؟!!!

۲. در هر صورت باید تحملم کنین.

۳. امضاء جیغ!