اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

طالع بینی دانشجویی

متولدین فروردین ماه: دختر یا پسر فرقی نمی کند، شما باید بدانید چون در ماه اول سال بدنیا آمده اید و کنکور ارشد در ماه آخر سال (اسفند) برگزار میشود، روز امتحان دیر از خواب بیدار میشوید، بعد در ترافیک گیر میکنید واحتمالاً از کوچه که رد میشوید زنی با یک سطل آب کف از شما استقبال خواهد کرد (به عبارتی بدرقه) از تمام این مخاطرات که بگذرید، جلوی حوزه امتحانی متوجه گم شدن کارت ورود به جلسه تان میشوید بنابراین توصیه میشود بیخود دنبال دردسر نروید و از هرگونه تلاشی برای رسیدن به مقاطع بالاتر دانشگاهی خودداری کنید!

متولدین اردیبهشت ماه: اول، قدم نورسیده را به مامان و بابا تبریک میگوییم. تو اگر دختر باشی، اسمت یا نیره است یا حکمیه و اگر پسر باشی اسمت یا هوخشتره است یا آریوبرزن (البته گوسفندان اسمهای دیگری هم دارند)، متولدین این ماه خیلی بی جنبه اند، آخر لزومی ندارد، به بقالی سر کوچه تان پز بدهی که بعد از یازده سال فوق قبول شده ای، خبر قبولی را احتمالاً در مراسم خاکسپاری یکی از بستگان می شنوی و چنان قهقه ای میزنی که گورکن با بیل و صاحب عزا با دسته بیل به دنبالتان خواهند دوید.

متولدین خردادماه: همان طور که از اسم ماه تولدتان پیداست، دچار درس خواندن افراطی از نوع طالبانی می باشید (همان خرخوان خودمان) دخترهای خردادی یک روز قبل از کنکور ارشد برایشان خواستگاری پیدا میشود (آن هم کچل پلاک لیزری نمره قبرس)، پس بهتر است که دنبال بختشان بروند و فرصت را به پسرهای خردادی بدهند (که برای پنجمین بار امتحان می دهند).

متولدین تیرماه: یک خبر خوش به شما خواهد رسید. لطفاً جنبه داشته باشید، هیچ ربطی به کنکور ارشد ندارد چون هنوز دو سه ماهی تا امتحان باقی مانده، احتمالاً خبر دوقلو زاییدن گاو پدربزرگتان می باشد یا تصویب طرح افزایش وام های دانشجویی. فعلاً بهتر است بی خیال فوق شوید. هروقت گاو پدربزرگتان تخم دو زرده گذاشت، آن وقت در امتحان شرکت کنید. مطمئن باشید قبول می شوید.

متولدین مردادماه: داوطلب گرامی ستاره بخت شما در دسترس نمی باشد. لطفاً جهت اطلاع بیشتر با دفتر نشریه یه چیزی بهتر، بخش طالع بینی و فالگیری، تماس بگیرید.

متولدین شهریور: اشتباه نکنیم باید رشته ی هنر باشید دختر یا پسر خوبم هیچ گنجی بهتر از یک تیپ عجیب و غریب و هیچ عزتی بالاتر از اینکه موهایت را دم اسبی ببندی، وجود ندارد. ناصحم گفت:«که جز تیپ چه هنر داشت هنر؟» گفتم: ای ناصح عاقل هنری بهتر از این فوق به چه درد می خورد؟! مهم تیپه، که آخرشی.

متولدین مهرماه: متولدین مهرماه، یا پسرند یا دختر (البته یک سری موجودات دیگر را هم شامل می شود، که مد نظر ما نیستند)، دخترها بعد از گرفتن لیسانس در کارگاههای قالیبافی مشغول به کار خواهند شد و پسرها اگر پشتکار داشته باشند، به شاطر خوبی تبدیل میشوند. بنابراین خانم ها در رشته فرش و آقایان در رشته بسکتبال در امتحان فوق قبول خواهند شد.

متولدین آبان ماه: تو احتمالاً یا ترانه پانزده سال داری و یا سکینه شانزده سال و یا اصغر یازده سال، پس توصیه میشود که هر وقت به سن قانونی رسیدید، بروید سراغ این جور امتحانها، فعلاً شیرتان را بخورید.

متولدین آذرماه :ای جونممم..... عجب اختربختی دارید آذری ها! پسرهای متولد آذر، روز امتحان عاشق می شوند و شکل خانه های سیاه پاسخنامه بی شباهت به قلب (نیزهاش فراموش نشود) نخواهد بود البته نیاز به درس خوندن ندارن چون آذریها خیلی با هوشن واما خانمها شما در دانشگاه هوشنگ آباد سفلی در یک رشته نیمه پاره وقت شبانه با مدرک معادل، تحت نظر دانشگاه پیام نور (البته با گواهی ISO هفت و هشت هزار) قبول خواهید شد. لابد توقع دارید تحویلتان هم بگیرند. (مواظب خودت باش نابغه!)

متولدین دی ماه: دوست عزیز متأسفانه طالعتان خیلی بد است. شما یا شش سال پشت کنکور می مانید یا هشت سال. اگر شش سال پشت کنکور ماندید که حتماً دوسال دیگر هم خواهید ماند و سال هشتم قبول میشوید، ولی روز اعلام نتایج دچار عارضه قبلی (منظور همان قلبی است) خواهید شد و جان به جان آفرین تسلیم خواهید کرد. با توجه به هزینه زیاد کفن و دفن خواهشمندیم روی دست پدر و مادر خرج نیندازید، ماه همین جوری شما را دکتر قبول داریم!!

متولدین بهمن ماه: متولدین این ماه باید قبل از اینکه صبح زود از خواب بیدار شوند، توی رختخواب نرمش سنگین انجام داده، بعد 35 دقیقه خمیازه بکشند (کمتر از حد اعتیاد) و مجدداً بخوابند. این کار را تا شب قبل از امتحان به مدت شش ماه انجام دهید تا روز امتحان بدون استرس، به سئوالات پاسخ دهید. قبولی شما را آن هم با رتبه تک رقمی تضمین می کنیم.

متولدین اسفند: عزیز دلم، اسفند، بدترین زمان ممکن برای به دنیا آمدن است، ـ آخه، عزیز من،ماه قحطی بود ـ چون امتحان کارشناسی ارشد در این ماه برگزار میشود. پسرهای متولد اسفند، احتمالاً به واسطه ضعف در ریاضت پس از چند ترم آب خنک خوردن در پژوهشکده ی ماهانی به همان مدرک لیسانس راضی می شوند و دختر خانمها اگر کمتر سریالهای بی مزه تلویزیون را نگاه کنند، قبولی ارشد جلوی پای آنهاست، اگر نمی بینند به چشم پزشک مراجعه کننند.

امضا:آدمیزاد

دانش منهای جو!!!

 

بالاخره قبول می شوید، آنقدر از دانشگاه و دوران دانشجویی گفته اند که حاضر می شوید چند کیلومتر اضطراب و استرس را به جان بخرید و این غول بی رحم و بی انصاف چند دست و پا(کنکور) را از پای در آورید.

قبل از ورود به دانشگاه ،دانشگاه را به عنوان یک جرقه مهم در زندیگتان تصور می کردید. جرقه ای که تو را برای یک زندگی علمی آماده می کند، از تو می خواهد تا جوینده باشی، تا خود برای برخی مسایل راه حل پیدا کنید.

ماه های اول حضور در دانشگاه که هم فکرتان هم بدنتان (اصلا همه جایتان) گرم است، پرستیژ خاص و دیدنی خودتان را دارید. کلاس ها را یک به یک شرکت می کنید که مبادا یکی از دستتان برود(اصلا هم به فکر دو در کردن نیستید) خیلی ها که از همان ترم اول و دوم به درجه مهندسی و کارشناسی می رسند. این را هم با به کار بردن چند اصطلاح علمی و اسم های مختلف ثابت می کنند. بیشتری ها که تشنه اند، تشنه همین اصطلاحات و کلمات.

به خیالمان علم همین کلمات و نظریه ها است.

هرچه صاحب نظر، اسمش دهن پرکن تر باشد و نظر هم عجیب و غریب تر، از همه علمی تر است.

بگذریم!

ترم اول و دوم و سوم هم میگذرد،کم کم دمای گرم فکرتان (خلاصه همه جایتان) پائین و پائین تر می آید،چرا که آن تعریفی که از دانشگاه و انتظار از دانشجو داشتید، تناقض دارد.

اما زهی خیال خوش...

در حقیقت دانشگاه در زندگی آدمی غیر از صد و چهل و خرده ای واحد نیست که باید آن ها را گذراند و از شرشان راحت شد. همان صد و چهل واحدی را هم که میگذرانید جز مشتی متون ترجمه شده که از آن طرف آب آمده است، نیست. بشتر همین نظریه ها تاریخ انقضای مصرفش در همان ممالک تمام شده، دیگر آن که با فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی ما همخوانی ندارد پیشکش.

شما دانش جو نیستید، دانشجو هستید، یک دانشجو که فقط حفظ کند، امتحان بدهد و بعد هم مدرکی بگیرد و به خیال خودش گلیمش را از آب بالا بکشد. جامعه هم که بیشتر از این از ما چیزی نمیخواهد. آنقدر ها هم سخت نگیرید،مدرک را بگیرید و تا میتوانید سرتان را جلوی در و همسایه و مهمتر از همه اقوام و نامزدتان در مجالس خاستگاری بالا بگیرید!

و این گونه است که نمیتوانیم سرمان را جلوی ممالک غرب با افتخار بالا بگیریم. بنده را به خاطر این همه از این شاخه به آن شاخه پریدن ببخشید. در این مجال خواستم به خیال خودم شما را ولو برای یک دقیقه متوجه چند موضوع کنم. این حرف هم حرف آخر از من داشته باشید:

دوران دانشجویی یعنی چهار سال وقت که به تو هدیه میکنند، اگر دانشجو نمیشدی باید می رفتی سربازی، سراغ کسب و کار یا خانه بخت!

اما حالا چهار سال وقت داری به خودت برسی. چهار سال وقت برای پیدا کردن چیزهای به درد بخور و مهم...

برگرفته از:گاهنامه دانشجویی نجوا

 

پ. ن: عیب کار اینجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه باید باشم '' اشتباه می کنم ، خیال میکنم آنچه باید باشم هستم،در حالیکه آنچه هستم نباید باشم.... شاملو

 

امضا:آدمیزاد

حقیقت دانشگاه!

سلام دوستان عزیز

به خاطر غیبتم معذرت میخوام ، مخصوصا از پرستیژ عزیز .

امروز هم مطلب زیادی ندارم و فقط با یک عکس در خدمتتون هستم و ایشالا به زودی یه پست دیگه  هم خواهم داشت.

اندر احوالات سرویس دانشگاه

 

سلام

عرضم به حضورتون روزایی که ما کلاس ها رو نمی پیچونیم ، کلاس ها ما رو می پیچونن. آخه ما با سرویس دانشگاه داستان هایی داریم. یه روز سرویس می یاد، دانشجوها نمی یان، یه روز دانشجوها می یان ، سرویس نمی یاد، یه روز نه سرویس می یاد نه دانشجوها!، یه رو دانشجوها تصمیم میگیرن نرن دانشگاه به جاش با سرویس برن پیک نیک! تازه دانشگاه میگه سرویس به ما ربطی نداره! چند روز پیش هم فقط 3 نفر بودیم که قصد عزیمت به دانشگاه رو داشتیم ! و مجبور شدیم نصفه راه رو با یه مینی بوس بریم و بقیه راه رو با وانت! تازه آدم از اون جا حرصش میگیره که اتوبوس ها مسافر هم نداشتن اما نگه نمیداشتن. به خدا داستانی داشتیم که همه مطلب در این پست نمی گنجه! بعد هم که رسیدیم دانشگاه ، تربیت بدنی داشتیم. مثلا قرار بود بدن هامون رو تربیت کنیم . تازه بی تربیت تر شدن ! آخه استاد بدون نرمش دادن ما رو وادار به دویدن کرد.که هنوز بعد از گذشت روزها پاهام درد می کنه و قادر به بالا رفتن از چند تا پله هم نیستم!

موقع برگشت هم اول که آواره بیابون بودیم و بعد از مدت ها یه آدم خدا ترس! پیدا شد ما رو برسونه خونه.طرف هم دامادشون فوت کرده بود اعصاب نداشت و سرعتش خدا کیلومتر بود و ما به کمک امدادهای غیبی به خونه رسیدیم.!

حالا هی بگید علم بهتر است یا ثروت!

 

امضاء: آدمیزاد

مدیریت!!!

به یک دانشجوی مدیریت و یک دانشجو فیزیک و یک دانشجو ریاضیات، هرکدام 150 دلار دادند و از آنها خواسته شد که با استفاده از این پول، ارتفاع یکی از هتل های شهر را که دانشگاه در آن قرار داشت. بادقت محاسبه کنند. سه دانشجو با اشتیاق فراوان برای انجام این محاسبه دنبال تهیه ملزومات رفتند. دانشجوی فیزیک اول به یک مغازه ساعت فروشی رفت و یک کرونومتر خرید و بعد، از یک فروشگاه چند گوی فلزی به اندازه های مختلف خرید و سپس به یک لوازم التحریری رفت تا یک ماشین حساب بخرد و آخر سر هم چندنفر از دوستانش را خبرکرد تا در این کار به او کمک کنند. این دانشجوی فیزیک زمانی را که هریک از گوی ها را از پشت بام هتل به زمین رسیدند اندازه گرفت و بعد با محاسبه زمانهای سقوط گوی ها و فرمول های فیزیکی، ارتفاع هتل را به دست آورد.

 

دانشجوی ریاضیات منتظرشد تا خورشید کمی پایین برود و بعد، زاویه سنج و شاقول و متری را که خریده بود از کیفش درآورد طول سایه را اندازه گرفت، زاویه خطی که نوک پشت بام هتل را به نوک سایه آن متصل می کرد محاسبه کرد و بعد با استفاده از فرمول های مثلثات ارتفاع هتل را تعیین کرد. واضح است که با این همه کار، آنها دیگر فرصت نکردند برای امتحان فردایشان به اندازه کافی مطالعه کنند و همین باعث شده بود تا زیاد سرحال نباشند. روز بعد این سه دانشجو یکدیگر را در دانشگاه دیدند، درحالیکه سرحالی دانشجوی مدیریت باعث تعجب دو دانشجوی دیگر شده بود. آنها طریق محاسبه ارتفاع هتل را از هم پرسیدند و وقتی توضیحات دانشجوهای ریاضیات و فیزیک به پایان رسید دانشجوی مدیریت با قیافه حق به جانب روش خود را به این شکل توضیح داد:

 

کاری نداشت! من پیش مسئول پذیرش هتل رفتم یک دلار به او دادم و پرسیدم ارتفاع هتل چندمتر است بعد با 149 دلار باقیمانده باقی روز را حسابی خوش گذراندم.

لینک مطلب: www.owl.blogsky.com /

آدمیزاد

پ.ن

درگذشت عموی بزرگوار پرستیژ رو بهش تسلیت میگم...

 

 

ازدواج دانشجویی

سلام

غرض از مزاحمت این بود دوتا از دانشجوهای کلاسمون می خوان با هم ازدواج کنن!

به سلامتی ! چند روز پیش هم پسره مادر و پدرشو اورده بود دانشگاه! اما یکی نیست بهشون بگه بی جنبه ها شما تازه 2 ترمه اومدید دانشگاه، آخه هم دیگه رو شناختید؟ حداقل هم دیگه رو یه مدت زیر نظر میگرفتید! پسره که خیلی بچه هست! اصلا از قیافش گوش درازی می باره! نمیدونم اخه توی کلاسی که 40 تا دختر هست 10 تا پسر چطوری این دختره رو پیدا کرده؟! شاید هم دختره ، پسره رو پسندیده!

شاید اصلا اینا اومده بودن دانشگاه تا همسر پیداکنن! بهتره الان دیگه ترک تحصیل کنن!

به هر حال به نظر من اینا سال اول عاشق شدن، سال دوم ازدواج میکنن، سال سوم بچه دار میشن و سال چهارم پشیمون!

 

امضا:آدمیزاد

 ------------------------

پ.ن

ممنون از پرستیژ عزیز، امیدوارم حال عموشون هرچه زود تر بهتر بشه

عضو جدید!

سلام

آدمیزاد هستم عضو جدید این وبلاگ به اصطلاح گروهی!

 

پاتو که تو سرویس دانشگاه می ذاری، می بینی اول صبح دختر خانومای محترم! مشغول آرایش کردن هستن و صحبت از مارک کرم و ... کم کم که گرم می شن میرن توی بحث احضار روح و جن گیری  و فال قهوه... بعدشم معرفی فالگیر و تعریف از کارش و این که چقدر بهش اعتقاد پیدا کردن چون حرفاش راست بوده!

ولی همین خودت چطور به خدا اعتقاد پیدا نکردی ؟ خدایی که حرفایی که توی قرآن زده اینقدر راست در اومده ؟ (البته من ادعایی ندارم که خدا رو اون جوری که هست شناختم)

بعدش هم که خواستگاراشون و نامزداشون(!) رو به رخ هم میکشن. ...

از حرفاشون خسته می شی ... سرتو می چرخونی به یه طرف دیگه ، می بینی آقایون مشغول اس ام اس (پیامک!) بازی هستن!

توی دانشگاه که وضع بدتره ، وسط محوطه ی دانشگاه دختر خانوما با شیلنگ آب دارن به هم آب می پاشن!

میگم من شک کردم دانشگاه یه مکان فرهنگی باشه!

آخه اینه وضع روشنفکرای جامعه؟

یعنی ما می خواهیم آینده مملکت رو بسازیم؟....

 

امضاء: آدمیزاد