اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

فعلا خداحافظ!

سلام

به ۲ علت موقتا کار این وبلاگ تعطیل می باشد:

دلیل اول نزدیکی امتحانات پایان ترم دانشگاهها (نویسنده ها و اکثر مخاطبان این وبلاگ دانشجو هستند در نتیجه این اتفاق به هرحال می افتاد)

دلیل دوم اینکه از ۳شنبه هفته گذشته، اینترنت ADSL من قطع شده و از اونجا که وقتی که من نباشم انگار هیچ کس توی این وبلاگ نیست (متاسفانه) در نتیجه بازهم باید صبر کرد تا حداقل ADSL من وصل بشه...

البته سایلنت عزیز قول داده به زوی بنویسه اما من چشمم آب نمیخوره...

از همه دوستای خوبم (خصوصا آرام عزیز) که این مدت در نبود ما بازهم لطف کردن و اومدن تشکر میکنم و از اینکه شاید مطلب جدید نداشتیم معذرت میخوام...

من تا اوایل تیرماه در خدمت نیستم و بعد از اون ایشالله با دست پر برمیگردم...

با آرزوی موفقیتی برای همه (خصوصا امثال خودم در امتحانها!)

در پناه خداوند

امضاء: پرستیژ

 

پ.ن:

۱ـ عزیزانی که نظر دادند، ایشالله وقت برگشت حتما به وبلاگشون سر میزنم و جبران محبت میکنم و اگه سوالی داشتند جواب میدم

۲ـ تفکر انسان مثل چتر نجات است، زمانی مفید است که باز باشد....

برای چه؟

اول:

بزرگی کرم کوچکی دید که روی زمین به سختی میخزید، روی به آسمان کرد و پرسید: خدایا! این کرم را در این دنیای بیکران، از برای چه آفریدی؟

پاسخ آمد: کرم نیز هر روز همین سوال را از من، درباره تو میپرسد...

(بعضی ها میگن این بزرگ، حضرت موسی (ع) بوده که من چون اطلاع درستی ندارم تایید یا تکذیب نمیکنم)

دوم:

چیزی از اثر پروانه ای میدونید؟ یه نظریه است که میگه اگه یه پروانه در آنسوی کره زمین یکبار بیش از حد بال بزند، در سوی دیگر زمین طوفانی سهمگین به پا خواهد شد...

فیلمی هم با این اسم و مضمون ساخته شده که واقعا معرکه است و توصیه میکنم حتما ببینید.

در ضمن اگه دقت کنید شکل مغز انسان از بالا، شبیه به بالهای چروکیده یه پروانه است، به نظر شما چه ارتباطی بین این دو موضوع هست؟

سوم:

توی دنیایی که هرچیزی خاصیتی داره، خاصیت من و تو چیه دوست خوبم؟

جایی که هر چیزی کاری انجام میده، من و تو چی کار میکنیم؟

آخر:

من سکوت رو انتخاب کردم... و تو؟

 

SilenT

مثلا باید درس خوند!

سلام

کمتر از دو هفته دیگه به امتحانها وقت باقی مونده

این وسط که من مثلا باید درس بخونم، همه کارهایی که نباید، هجوم اوردن سرم!!

تمام کتابهای کتابخونه صدام میزنن که بخونمشون!

سایتهای جالب خودشون خود به خود جلوم باز میشن!

دوستای قدیمی سر و کله اشون پیدا میشه!

هوس مهمونی رفتن اومده سراغم!

تازه یادم افتاده که گلهای تو حیاط رو باید آب بدم!

هوس کردم دکوراسیون اتاقم رو عوض کنم!

حتی هوس کردم کاااااار کنم!!

دیگه از خواب هم حرفی نمیزنم که دست از سرم برنمیداره!!

و هزارتا چیز دیگه!!! حالا چه جوری درس بخونم؟

شما که ایشالله اینجوری نیستید؟ (شک دارم که نباشید!)

 

امضاء: پرستیژ

 

پ.ن:

۱ـ ورود عضو جدید (سکوت) رو به جمع مون تبریک میگم!

۲ـ دریا باش که آسمان خود را در تو ببیند (این جمله از خودمه )

سکوت، عضو جدید

سلام

من سکوت (SilenT) هستم و عضو جدید این وبلاگ.

حرفهای زیادی برای گفتن دارم و ممنونم از پرستیژ عزیز که لطف کرد و اجازه داد تا من اینجا مطلب بنویسم...

من معمولا شبها بیدارم، چون سکوت شب رو دوست دارم... سکوت یعنی آرامش، یعنی وقار، یعنی صبر و یعنی بلندترین فریاد ...

ستاره ها رو نگاه کن، با تمام عظمتشون همیشه در سکوتند و زیبا و باوقار ...

از این به بعد در کنار بقیه، با شما خواهم بود ...

 

SilenT

چندتا یا و چراهاشون!

امکان نداره کسی باشه که از موضوع انشای مشهور «علم بهتر است یا ثروت» خبر نداشته باشه، تازه اگه خودش از کسایی نباشه که در این موضوع، انشاء هم نوشته باشه!

به نظرم رسید چندتا یا و چراهاشون رو به اعتقاد خودم بگم، دوستای خوبی هم که میان اگه دوست داشتن نظر خودشون رو بگن خوشحال میشیم.

(یه توضیح هم همینجا بدم که من از هیچ کس توقع گذاشتن نظر ندارم، مثل بعضی از وبلاگها که آخر همه نوشته هاشون التماس میکنند نظر یادتون نره ها!  به نظر من این یه جور توهینه به مخاطب! به هر حال غیر از جاهایی که سوالی میپرسم و طبیعتا انتظار جواب دارم، جاهای دیگه فقط همینکه مطالب ارزش اینو داشته که شما بخونید باعث خوشحالیمه... حالا اینکه همه دوستای عزیزی که میان اینجا خودشون اینقدر محبت دارند که مطالب رو ریز و دقیق میخونند و نظرای مثبت و سازنده هم میذارن باعث افتخار منه)


حالا بریم سراغ یاها!

علم یا ثروت؟

من میگم ثروت بهتره، دلیلشم خیلی ساده است چون اگه پول نداشته باشی چه جوری میخوای کسب علم کنی؟ تازه اگه علم هم داشته باشی، وقتی پولی نداری چه جوری میخوای ازش استفاده کنی؟ در ضمن کدوم نونوایی جای پول ازت امتحان ریاضی میگه؟؟

 

سرما یا گرما؟

خدایی سرما رو ترجیح میدم! هرچقدر هم سردت باشه، میتونی اینقدر بپوشی که گرم بشی، کسی هم بهت ایرادی نمیگیره. ولی وقتی زیادی گرمت باشه، دیگه تا کجا میتونی نپوشی؟؟! (به دلیل عبور خانواده از این محل، از ارائه توضیحات بیشتر معذوریم!)

 

روشن یا تاریک؟

تاریکی رو ترجیح میدم، نمیدونم چرا زیاد از نور خوشم نمیاد... البته نور معمولی روز (نور خورشید) نه، منظورم نور چراغه... عاشق اینم که حیاط رو نور مهتاب روشن کنه و هیچ چراغی در کار نباشه... اتاقم معمولا تاریکه و در ضمن هیچ پنجره ای هم نداره... راستش توی تاریکی آرامش بیشتری دارم، البته تکرار میکنم تاریکی مطلق نه، دلم میخواد اطرافم رو ببینم ولی کسی منو نبینه... نپرسید چرا؟!

 

غروب یا طلوع؟

غروب، وقتی خورشید غروب میکنه همینقدر میدونی که فردا دوباره طلوع میکنه و این یعنی امید... از دیدن غروب دلگیر خورشید همیشه لذت میبرم، چون احساس میکنم بار غمم کم میشه.

 

خواب یا بیدار؟

خواب! یه کم به نظر بی انصافی میاد ولی وقتی خوابی از اطرفت بیخبری... خب وقتی که نمیخوان و نمیذارن کمک کنی، بهتره که نبینی و حداقل بیشتر از این عذاب نکشی  ... وقتی خوابی حداقل آرامش داری و خستگیت کم میشه.

............

چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه! حالا اگه شما هم مورد خاصی داشتید بپرسید حتما جواب میدم!

هرکس هم که دلش خواست میتونه بیاد شخصیت من رو از دید روانشناسی بررسی کنه!!

در پناه خداوند

 

امضاء: پرستیژ

 

پ.ن:

۱ـ کی میدونه در اصل پی نوشت رو برای چی گذاشتن؟

۲ـ کتابهای درسی منتظرن من برم سراغشون، بهشون وعده فردا رو دادم!

۳ـ کسی راجع به اینکه پریز تلفن چطور میتونه موبایل رو شارژ کنه حرفی نزد!

۴ـ بزرگترین حسرت آدمی این است که روزی میتوانست اما نمیخواست، و امروز میخواهد اما نمیتواند...

ژنرال بوی جام میدهد!

سلام

استقلال خدا رو شکر، بازم توی جام حذفی برد و ژنرال اولین قدم رو محکم برداشت...

جدا از اینکه بازم مساوی شد و استقلال با درخشش وحید طالب لوی عزیز توی پنالتیها، به مرحله بعدی (فینال) صعود کرد ولی انصافا استقلال خیلی بهتر و روونتر بازی کرد و حقش این بود که ۲-۱ یا حتی ۳-۱ بازی رو ببره... یه شوت قشنگ علیزاده به تیر دروازه خورد و گل امیرحسین رو هم که آخرسر خود داورهای محترم هم نفهمیدم چه جوری خطا بگیرن، اول گفتن آفساید بعد گفتن خطای امیرحسین صادقی روی مدافع و بعدشم اعلام شد که نه اصلا توپ از بیرون اومد توی زمین که امیرحسین گلش کرد!!

نباید نقش امیر قلعه نویی رو توی این برد کمرنگ دونست، تیمی که با این همه مهره سیزدهم شده واقعا یه شاهکار میخواد که بتونه اینجوری راحت و قشنگ (اونم توی ورزشگاه حریف و در درمای ۴۲ درجه اهواز!) بازی کنه که این فقط از ژنرال برمیاد و بس...

ژنرال مثل اون سه سال طلایی که توی استقلال بود، بازم بوی قهرمانی میده.... ایشالله ایندفعه با جام حذفی شروع میکنیم و با لیگ برتر سال آینده ادامه میدیم و با جام باشگاه های آسیا تمومش میکنیم...

ساعت ۱:۲۰ دقیقه شب (یا صبح؟) ۵ شنبه (یا جمعه؟؟) است! من شدید و عجیب خوابم میاد ولی دلم نیومد به افتخار ژنرال ننویسم (میدونم صدای بقیه بچه های وبلاگ درمیاد که چرا پست اختصاصی توی یه موضوع نامربوط داشتم، از طرفی هم همشون پرسپولیسی هستند ولی این یه بار رو ببخشید به هر حال!)

ایشالله فردا هم یه پست دیگه خواهم داشت که اگه خدا بخواد از شنبه میخوام سفت و سخت بچسبم به درسها!

در پناه خداوند

 

امضاء: پرسیتیژ

 

پ . ن:

۱ـ خیلی از دوستا دیگه سر نمیزنن، البته این از معایب فصل امتحاناست!

۲ـ این مهم نیست که توی بازی زندگی تاس بد بیاری، مهم اینه که تاس بد رو خوب بازی کنی...

عکسهای زیبا

سلام

بازم یه تاپیک جدید میخوام برای وبلاگ بزنم... اینبار تاپیکی برای عکس!

از این به بعد هراز گاهی چندتا عکس جالب رو براتون میذاریم.

لطف کنید در این مورد هم نظرتون رو بگید. (هرچند در مورد لینکها کسی اظهارنظر خاصی نکرد!)

 

راستش چون یه خرده شاکی ام این عکسها رو انتخاب کردم:

 

      

   

 

امضاء: پرستیژ

 

پ . ن:

۱- خورشید باش تا بر همه بتابی، حتی اگر نخواهی ...

۲- برای دیدن عکسها در اندازه های واقعیشون به ادامه مطلب برید....

ادامه مطلب ...

برای سه عزیزم...

تقدیم به سه عزیزی که در کمتر از یکسال از دستشون دادم...

 

آدمای خوب،

از یاد نمیرن

از دل نمیرن

از ذهن نمیرن

ولی زودتر از اونی که فکرش رو کنی از پیشت میرن ...

.........................

خاطراتشون گاهی اوقات دیوونه ام میکنه...  گاهی واقعا از تاب تحملم خارج میشه، ولی....

چرا باید اینجوری باشه؟؟

خدا برای هیچ کس چنین چیزی قسمت نکنه...

 

امضاء: پرستیژ

 

پ . ن:

۱ـ گل را میتوان چید و از بین برد، اما عطرش را هرگز نمیتوان در هوا نابود کرد...

لینکهای جالب (۱)

توی این موضوع جدید، به مطالب جالب وبلاگهای دیگه لینک میدیم که شما هم از خوندنشون لذت ببرید...

خوشحال میشم در این مورد نظرتون رو بگید که به این کار ادامه بدیم یا نه؟

برای شروع با چند لینک از وبلاگهای دوستانم شروع میکنم:

 

۱ـ وبلاگ نگار خانم ، مطلب جالبی در رابطه با خلقت زن:

http://www.jootii.blogsky.com/?PostID=79

 

۲ـ وبلاگ مریم خانم ، مطلبی با عنوان دختر زیبا و روشهای بازاریابی!!

http://cassper.blogsky.com/?PostID=28

 

۳ـ وبلاگ عابد عزیز ، از اون مطلبهای فوق العاده که من عاشقشونم! طعم زندگی:

http://negaheman.blogsky.com/?PostID=317

 

۴ـ وبلاگ فوق العاده مفید و آموزنده لی لی خانم ، مطلب: زبان مادری در مغز چاپ شده است!

http://liliana.blogsky.com/?PostID=501

و یه عکس از حاشیه بازی پرسپولیس و سپاهان (حتما ببینید)

http://liliana.blogsky.com/?PostID=529

 

۵ـ وبلاگ بانوی شرقی ، داستان مداد (واقعا زیباست)

http://gheddis.blogsky.com/?PostID=121

 

۶ـ وبلاگ سحر خانم ، لایه اوزون!

http://saharam.blogsky.com/?PostID=237

 

( از وبلاگهایی که در لیست دوستان اسمشون نیست)

۷ـ وبلاگ آقا سعید (روزها) ، یه معمای جالب!

http://roozha498.blogsky.com/?PostID=175

 

۸ـ وبلاگ سلی (خونه ما) ، و مطلبی در مورد رپ (که توش از یاس عزیز هم حرف زده!)

http://ourhouse.blogsky.com/?PostID=47

 

برای اولین ارسال توی این مبحث فکر کنم کافی باشه!

تکرار میکنم، اگه خوشتون اومد بگید تا ادامه بدیم...

 

امضاء: پرستیژ

اعتصاب و دعوت به عضویت در وبلاگ!

سلام!

مثل اینکه بازم بار وبلاگ افتاد رو دوش من!! دوستان عزیز تا دیدند که من برگشتم بازم خیالشون راحت شد و بی خیال ارسالهای خودشون شدن...

بگذریم که دیگه هم من و هم شما عادت کردیم!

کمتر از ۲۰ روز دیگه تا شروع امتحانهای پایان ترم باقی مونده و کم کم بچه ها به یاد باز کردن کتابهای درسی میوفتن و بازار کپی زدن از روی جزوه های کامل (که اصولا جزوه یکی از دخترهای کلاس انتخاب میشه!) داغ شده... این روزها انتشاراتی های دانشکده ها نونشون توی روغنه، ما که بخیل نیستیم، ایشالله همش پایان ترم باشه واسشون!

یه خبر داغ، دانشگاه باهنر از روز ۵شنبه شاهد اعتصابهای دانشجویی و مختصر درگیری هایی بین دانشجوها و بچه های حراست بود! ماجرا از این قرار بود که بر اثر شام ۴شنبه شب، ۱۵۰۰ نفر مسموم و روانه بیمارستان شدند که این موضوع باعث شد از ساعت ۶ صبح شنبه تجمع کوچیکی جلوی سردر دانشگاه (که طبق اخبار رسیده اکثرشون هم دخترها بودند) تشکیل بشه. این تجمع تا ساعت ۹ صبح که من رسیدم دانشگاه بزرگتر و تقریبا نزدیک به ۲۰۰ نفر شده بود که جلوی تالار وحدت (یکی از تالارها و محلهای اجتماع) جمع شده بودند و تقاضای رسیدگی رئیس دانشگاه و استعفای مسئولین امور تغذیه رو داشتند. بالاخره ساعت حدود ۱۰ فکر کنم رئیس دانشگاه اومد و همه رو به داخل تالار دعوت کرد تا اونجا باهم صحبت کنند. راستش من کلاس داشتم و رفتم سر کلاس اما بعدا از سرویسهای خبری گسترده در دانشگاه (!!) خبر رسید که رئیس نتونسته دانشجوها رو راضی کنه و ساعت ۱۱ حدودا، ما یکدفعه دیدیم دانشجوها از تالار ریختند بیرون و شروع کردند بر علیه رئیس شعار دادن!! که فلانی حیا کن، دانشگاه رو رها کن!

این دانشجوها اکثرا بچه های خوابگاهی بودند که ناچار به استفاده از غذای سلف هستند و برای جلب حمایت سایرین شعارهایی مثل: «دانشجوی با غیرت، حمایت حمایت» میدادند که با تموم شدند کلاسها و این شعارها نهایتا تا دم اذان، جمعیت به نزدیک ۷۰۰ نفر رسید و کلی پلاکارد و پرچم و این چیزها درست شد! سردسته ها (اصطلاحا لیدرها) بچه ها رو یه گوشه جمع کردند و بهشون گفتند که تصمیم به تحریم سلف دانشگاه و ادامه اعتراض تا گرفتن استعفای مسئولی که کوتاهی کرده بود رو گرفتند. بچه ها هم با یه یا علی موافقت خودشون رو اعلام کردند.

وقتی صدای اذان از بلندگوی مسجد دانشگاه بلند شد، در یک حرکت زیبا که خدایی تاثیر جالبی داشت، بچه ها همه شعارها رو قطع کردند و دستهای همدیگه رو گرفتند و رفتند به سمت مسجد.

بعد از نماز دور تا دور مسجد موکت پهن کردند و نشستند و تقاضای حضور وزیر علوم رو در دانشگاه کردند (!!) اما در اثر یک اتفاق (یکی از مامورهای حراست از بالای پشت بوم مشغول فیلمبرداری از بچه ها بود که بچه ها متوجه این موضوع شدند و راه پله مسجد رو بستند تا این مامور و فیلمش رو بگیرند که با دخالت بقیه مامورها و نهایتا رئیس حراست، قضیه فیصله پیدا کرد) سردسته ها تصمیم گرفتند ورودی دانشگاه رو ببندند!

به این ترتیب رفتند جلوی سردر موکت پهن کردند و همگی همونجا نشستند و جلوی رفت و آمد هر ماشینی به دانشگاه رو گرفتند!

راستش تا دیروز ساعت ۵ بعد از ظهر هم هنوز همونجا نشسته بودند (حتی شب هم همونجا بودند) و از امروز دیگه خبری ندارم که هنوز بودند یا نه؟

چندتا نکته در این مورد به نظرم جالب اومد. اول اینکه رئیس دانشگاه (اسم نمیبرم) حداقل اینقدر احترام گذاشت که اومد و با بچه ها حرف زد (هرچند چندان تاثیری نداشت!)

دوم اینکه حراست دخالت چندانی توی این موضوع نکرد و هیچ نوع اعمال زور یا خشونتی انجام نشد (که این جای تقدیر داره)

سوم هم شعارهای جالبی بود که به سرعت ساخته میشد. روز شنبه بعد از ظهر هوا ابری شد، کم کم داشت نم نم بارون میگرفت که شعار جدیدی شنیده شد: فلانی درس نگرفت، آسمون دلش گرفت! (که تیکه اولش رو دخترا میگفتند و تیکه دومش رو پسرا)

چهارم اینکه توی بعضی مقاطع، تعداد تماشاگرها (که شامل گروه پسران بمبگذار هم میشد) بیشتر از اعتصاب کننده ها بود!

و نکته آخر هم اینکه اولین بار بود که من میدیدم بچه های بسیج و بچه های انجمن اسلامی دست همدیگه رو میگیرند و با هم همکاری میکنند. (که خصوصا بعد از ماجرای تریبون آزادی که موجب درگیری بین این دو گروه و اخراج سه نفر از دانشگاه شد، خیلی برای همه جالب بود!)

اینم از این خبر، حالا خدایی هم بخوای فکر کنی حرفشون منطقیه و راست میگن که غذای سلف باید سالم باشه که طرف از خوردنش نترسه. البته این آخریها داغ دل همه تازه شده بود و خواسته هاشون رو روی پلاکارها نوشته بودند و سردسته ها توی سخنرانی هاشون توی محوطه مدام اعلام میکردند: وضع بد خوابگاهها، نبود امکانات کافی، سطح پایین آموزشی دانشگاه، عدم رسیدگی مسئولین و غیره!

خب این مشکلات تقریبا همه جا هست، البته منظورم این نیست که بودنشون درسته، ولی این راه مناسبی برای حل کردنش نیست. هیچ وقت اعمال زور و فشار آوردن به طرف مقابل راه مناسبی برای به کرسی نشوندن حرف نیست. حالا چه از این طرف چه از اون طرف!

به هر حال بگذریم که هدف تنها اطلاع رسانی بود و من یکی از سیاست نه خوشم میاد و نه چیزی ازش سر در میارم (البته فکر نکنید آدم بی سیاستی هستم ها!)

به احتمال زیاد توی ایام فرجه ها کار این وبلاگ کمتر از الان و زمان امتحانا کلا تعطیل میشه! چون اکثر خواننده های ما هم محصل هستند از این بابت فکر نکنم مشکلی هم پیش بیاد...

راستی یه سوال؟ اگه شارژر موبایل رو به پریز تلفن وصل کنیم، آیا میشه موبایل رو شارژ کرد؟ لطف کنید در این مورد جواب بدید تا دفعه بعد براتون بگم!!

میخواستم یه ارسال کوتاه باشه، اما خب نمیشد اون خبر مهم رو نگفت.

عکس هم از گروه میذاریم ولی توی یه فرصت مناسب ایشالله ولی قول میدم که بذاریم...

دیگه همین دیگه!

امضاء: پرستیژ

 

پ . ن:

۱- از تمام کسانی که علاقه دارند توی این وبلاگ گروهی عضو بشن و مطلب بنویسند خواهش میکنم که یه ایمیل کوچولو به آدرس گروهی merasa.o2@gmail.com ما بزنن تا من براشون دعوتنامه بفرستم (هویت همگی پنهان خواهد بود این رو تضمین میکنم) به این ترتیب زمینه برای تبادل نظر و بحثهای جدید و افکار متفاوت توی وبلاگ باز میشه... مطمئنا از همکاری با همه شما دوستای خوب خوشحال میشیم.

۲- یه موضوع به موضوعات وبلاگ اضافه میکنم که توی اون به مطالب جالب وبلاگهای دیگه لینک میدیم.

۳- از این به بعد هر ارسال یه جمله آموزنده: از رودخانه بیاموزیم که نه تنها خود را، بلکه صخره ها را نیز به دریا می رساند...

طول در عرض در ارتفاع = نقطه!

بعضیا خیلی خلاصه و مختصرن!

بعضیام خیلی بلند و وسیع و بی انتها!

خلاصه ها طولش میدن تا شاید وسعتی پیدا کنند. غافل از اینکه طولی که عرضی نداشته باشه، برای عرض کردن جز یه خط راست چیز دیگه ای نمیشه! خطی که اگه از ابتداش نگاه کنی به انتهاش، همون یه نقطه دیده میشه!

ولی اونایی که وسیع اند مثل دشت، انقدر قشنگ خلاصه میشن تو چندتا خط و کلمه ساده ساده که...

 

(برگرفته شده از وبلاگ ترنم دلتنگی، شاهکار قاصدک عزیز)

خواب در کلاس!

سلام به همه

الان توی یکی از سایتهای دانشگاه هستم و چون حوصله انتظار کشیدن واسه رسوا و مشکوک رو نداشتم تصمیم گرفتم خودمم یه سیستم بگیرم.

اوضاع و احوال بد نیست ، تا یادم نرفته بگم که یکی از دوستان خوبمون وبلاگش قراره توی یه مسابقه شرکت کنه و نیاز به رای همه ما داره. س لطف کنید و به این آدرس http://night-skin.com/topblog/ برید و یه رای ناقابل کوچولو به وبلاگ حرفهای نگفته با آدرس http://www.bichareh-man.blogfa.com/ بدید... انصافا وبلاگ خوبیه و ارزشش رو داره... برای اینکه مطمئن بشید میتونید برید و چندتا از مطالبش رو بخونید ولی به پرستیژ اعتماد کنید دوستان!

در گیر و دار میان ترمها امروز کاشف به عمل اومد که یکی از امتحانها رو به نسبت شدیدی گند زدیم (تقریبا تمام بچه های کلاس) و استاد تنها مرامی که گذاشت این بود که گفت اگه پایان ترم رو بهتر بدید میان ترم رو حساب نمیکنم ولی اگه پایان ترم رو بدتر از میان ترم بدید، هر ۲ رو با هم جمع و تقسیم بر دو میکنیم (و این یعنی بیچارگی!!)

بر حسب اتفاق یکی از دوستان خوبمون هم (که اصلا منظورم زنده نیست) سر کلاس به خواب عمیقی فرو رفته بود و داشت هفتمین پادشاه رو ملاقات میکرد که استاد تصمیم به حضور غیاب گرفت و بغل دستیاش با مشت و لگد و نیشکون به بدبختی بیدارش کردن چون به نظر پسر پادشاه هفتم بسیار زیباروی بوده و ایشون قصد دل کندن نداشتند!! به هر حال محبت کردند و با چشمانی قرمز و خواب آلود حاضریشون رو زدن!

خبر دیگه هم اینکه خانم دکتر الهی قمشه ای به زودی به دانشگاه ما میاد و اگه اشتباه نکنم ۲ جلسه سخنرانی در تالار وحدت خواهند داشت. سعی میکنیم حضور داشته باشیم هرچند من ارادت خاصی به برادر ایشون دارم ولی خب به هر حال هر دوشون فرزندان همون پدر عالم و عارف هستند.

یه نیمچه نمایشگاهی هم به مناسبت سوم خرداد توی میدون روبروی تالار وحدت برگزار شده که اگه خدا بخواد و یادم بمونه میخوام فردا دوربین بیارم دانشگاه و ازش چندتا عکس بگیرم (تا حالا ۳۲۷ بار قول عکس دادم ولی دریغ از یه نصفه عکس پاره و سیاه سفید!!)

فردا رسوا کنفرانس اخلاق داره و تصمیم گرفتیم به اتفاق جمعی از دوستان سر کلاسشون حاضر شده و به شدت مایه خراب کاری آقا رو دست و پا کنیم و طی مراسمی بچه ها رو بخندونیم (خودشم میدونه که من و مشکوک سابقه این کار رو داریم!) البته جلسه قبل ایشون مشابه همین بلا رو سر یکی از دخترهای کلاس آورده که ایشون هم طی تماسی که با من داشت آمادگی خودش رو برای این عملیات غیر ممکن اعلام کرده. در حال حاضر یکی از بچه ها رو به مناطق مرزی فرستادیم تا تجهیزات مورد نیاز رو تهیه کنه. (نکته اینکه آقا تازه دیروز لطف کردند و تشریف بردند و کتاب اخلاقشون رو خریدند! الانم به بهانه گرفتن مطالب بیشتر از اینترنت در باب موضوع کنفرانسشون، مشغول دانلود بازی موبایل هستند!)

بازگشت امیر قلعه نویی، ژنرال همیشگی پسران آبی رو به تیم استقلال تبریک میگم و به امید قهرمانی این تیم در جام حذفی. راستی بازی امشب منچستریونایتد و چلسی (فینال جام باشگاه های اروپا) رو هم از دست ندید...

 

امضاء: پرستیژ

 

پ . ن:

۱- غیر از یکی دو نفر کس دیگه ای از ماجرا گذاشتن عکسهای پسران بمبگذار استقبال نکرد!

۲- مشکوک همینجا قول داد که توی همین هفته مطلبی رو برای وبلاگ ارسال کنه! به امید اینکه این نویسنده بزرگ قرن ۲۶ هم به وبلاگ بزرگ ما برگرده!

۳- با خبر شدم یکی دیگه از دوستانمون هم توی همون انتخابات بهترین وبلاگ شرکت کنه، وبلاگ خوبی داره... سری بهش بزنید و اگه دوست داشتید اونجا هم بهش رای بدید چون میتونید به بیشتر از یه نفر رای بدید. وبلاگ شاکی با آدرس: http://zendegiyeabi.blogfa.com

۴- منچستریونایتد در یک بازی نفس گیر و در ضربات پنالتی قهرمان جام باشگاههای اروپا شد