اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

هیچ کار خدا بی حکمت نیست

سلام به همگی

دوستای قدیمی (مریم عزیز که میدونم خیلی شاکیه ولی امیدوارم ببخشه و مینا که چند روزیه پیداش نیست!) و دوست جدیدمون (لیلا خانم) و همکار گلم جیـــــــغ!


هرچند میدونم که خیلی خوشحال شدین از اینکه من اون روز دیگه نیومدم و دوباره مطلب ندادم، ولی بیشتر از این قند تو دلتون آب نکنید (قند داره گرون میشه!) که من باز برگشتم

ولی خبر خوبی دارم اونم این که خوابم میاد (بازم!!!) و در نتیجه خیلی کوتاه مینویسم.


همیشه شنیدیم که هیچ کار خدا بی حکمت نیست، خیلی وقتها هم به چشم خودمون دیدم، بعضی هامون همون لحظه خدا رو شکر کردیم واسه عظمتش و بعدش بی تفاوت رد شدیم و بعضی ها از همون اولش بی تفاوت رد شدیم!

ولی بیشتر وقتها این اتفاق سر موضوعات مهم و بزرگ میوفته نه وقتی که پای یک گربه در میون باشه!!!

حیاط ما نسبتاً بزرگه، خب براتون گفتم که کلی گل و درخت توش کاشتیم (که میخوام براتون از الانشون که هیچی برگ و گل و میوه ندارن عکس بگیرم و از بهارشون هم عکس بگیرم تا متوجه زحمات بی دریغ ما برای جامعه گیاهان بشید!)

آره خلاصه جایی که شیر آب قرار داره، زیر این شیر یک منطقه ای (!!) هست که نمیدونم در زیان شیرین فارسی چی بهش میگن، اینجوری بهتون بگم یه خرده گود رفته است و چاه داره و از این صحبتها  (به کسی که براش یه لغت مناسب پیدا کنه 2320 نفر خودروی آوانته اهدا خواهد شد و این تنها بخش کوچکی است از جوایز پانصد و نود و هشتمین دوره حساب های « کلاه رو بردار مال حسنه »)

سرتون رو درد نیارم، آقا این باغچه ها رو که آب میدیم، یه خرده آب توی این منطقه جمع میشه، به نظر کارشناسان چاهش گرفته.

پدر اینجانب مدتی پیش در اظهار نظری گفت که اگه این آقا (اشاره به نزدیک، یعنی بنده) خیلی مرده باید بتونه این چاه رو باز کنه که آب جمع نشه.

بنده هم در واکنشی عجیب، واکنشی به این مصاحبه جنجالی نشون ندادم!!

و این شد که کسی چاه رو باز نکرد

و همچنان توی این منطقه آب جمع میشه


و اما امشب که رفتم برای آب دادن باغچه، یک دانه عدد گربه کوچیک پشمالوی زشت نانازی رو دیدم که از روی دیوار پرید پایین، یه خرده با تعجب به من نگاه کرد و دنبال واژه ای گشت که من رو واسه رفیقاش تعریف کنه، بعدش راه افتاد رفت سمت اون منطقه که توش پر آب بود، نشست، سرش رو خم کرد و شروع کرد با زبون کوچولوش آب خوردن.....

خدایی انگار خیلی هم تشنه اش بود، 7، 8 دقیقه ای شد!!

بعدشم رفت!


نمیدونین چقدر خوشحال شدم که اون روز چاه رو باز نکردم!


امیدوارم از بین چرت و پرتهای من، متوجه اصل موضوع شده باشین...


دیگه برم بخوابم!


امضاء: پرستیژ



1- اون خرمگس رو در اقدامی صلح طلبانه بخشیدم و فقط از اتاق بیرون کردم!

2- برنامه بسکتبال امروزمون به دلیل خانه نکانی اکثر خانمها و آقایون عضو تیم (غیر از خودم) کنسل شد!

3- خرمگسهای ناسپاس با تخمگذاری اعلان جنگ کردن و تا این لحظه 3 کشته، یک فراری، یک زندانی و تعداد مفقود الاثر دادن!

4- تقصیر خودشونه

5- با تمام بخشش و بزرگواری، سایه اش هرگز بر سر کسی سنگینی نمیکند، چون خورشید فقط نور است و مهربانی...

نظرات 3 + ارسال نظر
شازده خانوم شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ق.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

سلام
ممنون از لطفتون

هم کار جیغ جیغوت شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:44 ب.ظ

من که بالاخره نفهمیدم اونجا چاهی بوده که درش بسته شده و چیزی تو راه آبش گیر کرده یا که زمین نشست کرده بوده
به هر حال ما هم تو یاطمون از انی چیزا داریم واسه اب خوردن حیوانات و پرندگان و چرندگان و خزندگان
فقط واسه خودمون چیزی پیدا نمیشه...


راستی با یه عدد قرص پیف پاف( تبلیغات و داری؟) می تونی نسلشونو به کلی منقرض کنی

لیلا جولی شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:53 ب.ظ http://goolchehre.iranblog.com

اب دادن به گلها باعث میشه از گلها و گیاها انرژی بگیری البته من که این جوری ام تو رو نمی دونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد