مبانی
کامپیوتر: آن بخش از یک سیستم را که
میتوان با چکش خرد کرد، سختافزار
و آن قسمت را
که فقط میتوان به
آن فحش داد، نرمافزار میگویند!
نخستین جملات ”پائولا دلسول“ در کتاب مشهور و همهگیر وی ”طالع بینی چینی“ در مورد سال ببر این است:”محققاً امسال سال آرامی نخواهد بود. انتظار هر نوع تغییر و تحولی میرود. به همه توصیه میشود اندکی با احتیاط باشند. از نظر سیاسی هر نوع تغییر و تحولی، اعم از حرکات نمایشی... انـقلا ب... مبـارزا ت پیگیر جنـگافـروزانه... و بالاخره فجایع جهانی پیشبینی میشود.بد نیست یادآور شوم که یادداشت زیر در مورد خصوصیات سال ببر است و نه متولدین آن و هر آنچه در ادامه میآید را در ارتباط با رفتار سالی بدانید که قرار است یک سال از زندگی خود را در آن بگذرانید
امسال سال ببر است و ببر نمیتواند آرام بنشیند. و ببر هم مانند گاو جزو حیوانات حلقهء قدرت سالهای چینی است (سالهای قدرت: موش، گاو، ببر، اژدها، مار و میمون ). هر چقدر سال گاو خاکی که گذشت محتاط و واقعبین و حسابگر بود، این ببر فلزی، متهور و گستاخ و دراماتیک است. امسال، سال مهیج و پر جریاناتی خواهیم داشت. ببر فلز به هیچ عنوان تحملی مانند گاو نداشته و بسیار تهاجمیتر عمل میکند. ببر فلز آمده است تا کار سخت را به انجام برساند. تنها زمانی که امکان دارد غیرممکنها، ممکن شوند، در این سالِ هیجانانگیز است. مواردی که بایستی انجام میگرفتند، اما به دلیل بعضی موانع مسیرشان سد شده بود، انجام خواهند گرفت و یا حداقل پیشرفت چشمگیری خواهند داشت. نکتهای که باقی میماند، زمان حملهء شما به مشکلترین موردی است که با آن روبهرو هستید. امسال شما یکی از بهترین شانسهای خود را برای عبور از سد مشکلات اساسیتان دارید
خب این آقا گاوه هم دمشو گذاشت رو کولشو رفت
خانم ببر قوی و خوش هیکل و جذاب و جسور اومد......
عیدتون مبارک دمبتونم سه چارک
آخر نوشت:
۱. گفتم خانوم ببر چون خودم ببرم.(چقدرم که تو این عکس خوشگله)
۲. امسال که اولش خیلی خوب شروع شد یکی از کسایی که قهر بود و نمی یومد خونمون اومد منو بوسید تازه بهم عیدی هم داد
3. ببینیم باقیش چی میشه
4.همین.
خب احتماا این آخرین پست تو سال 1388 هست و بعدش که کی اولین پست رو میزاره معلوم نیست ولی فکر کنم پرستیژ باشه آخه هی میاد تند تند پست می زاره،
امیدوارم همه ی ادمایی که میان اینجا و نمیان اینجا سال جدید رو با خنده و شادی شروع کنن و تا اخر سال هم شاد باشن....
من جیغ به نمایندگی از تمام بچه های اینجا یعنی : پرستیژ ، مشکوک ، رسوا ، آدمیزاد ، زنده و SilenT این عید رو به شما تبریک می گم و آرزو می کنم که همتون سال رو با تنی سالم و جیبی پر از پول حلال پشت سر بزارید.
عیدی هم بعدا از پرستیژ بگیرید که فکر کنم باید بزرگ جمع باشه تازه دستشم تو جیب خودشه
آخر نوشت:
1. عید امسال کلی برنامه دارم واسه خودم.
2. بهترین دوست دوران دانشجویم میاد پیشم.
3. دیدن یک دوست قدیمی که گمشده بود عیدی خوبی برام بود.
4. مامانم گفت عیدی می خوام، منم گفت مامان! بودن من تو خانواده بهترین عیدی هست واسه تو ، پس برو خدا رو شکر کن که هنوز اینجام قیافه ی مامان دیدنی بود
این سالی که داره میاد سال ببره، سالی برای ریسک کردن و تلاش. سالی هست که اونایی که تلاش کردن و زحمت کشیدن جواب کاراشونو می بینن و سالیه که ادمای ترسو باید تو خونه بشینن.
من خودم متولد سال ببرم. یه ببر متفکر، دیگه کیا اینجا ببرن؟
بعدن میام کلی راجع به سال ببر می نویسم......
خیلی خوشحالم که دوباره این وبلاگ زنده شده چون هر وقت که وبلاگ خودمو چک می کردم می یومدم یه نگاه به اینجا می کردمو می گفتم یعنی این پرستیژ (***) کجا می تونه رفته باشه که این بی زبونو ول کرده و منه تنهام که از پسش بر نمی اومدم. بگذریم که حالا پرستیژ پیداش شد و اومد.
نزدیکه عید هستو همه جنسام گرون، تازگیا نزدیک ترمینال مسافر بری بندرعباس یه بوتیک خیلی شیک باز شده که به قول خودش تمام اجناسش مارک هستن. ولی حاضرم قسم بخورم که راست می گه مارکه ولی مارک Mide in Chinna یا PRC یک کیفشو که من خوشم اومده بود با تخفیف خیلی زیاد بهم می داد 50000 هزار تومان من داشتم خر میشدم که بخرمش که یه هو چشمم افتاد به مارک چینیش، اروم گذاشتمش سر جاشو به دوستم گفتم بریم. پیرهن هاشو و کفشاشو نگاه کردم و مانتو هاشم. به قول خودش کار ترک بودن ولی من همونا رو تو قشم به قیمت زیر 10000 تومان خریده بودم.
حالا اون مسافرهای عزیز شهرستانی که میان بندر و 180% از اونجا رد میشن و می رن واسه دیدن خواهشا واسه پز دادن به فامیلم شده همچین اشتباهی نکنید که بخواید ازش خرید کنید.
بازا خرید و فروش ماهی هم که داغه... واسه همین خیلیا (بازم اونایی که بندری نیستن) یا تو شهراشون ندیدن یا که فکر می کنن ماهی تو جوب شهر ما فرق داره با بقیه شهر ها.
از قضای روزگار جوب کنار خونه ی ما آبش شفافه و همه فکر می کنن که تمیزه واسه همین بارها شاهد ماهیگیری افراد زیادی بودیم. نمونشم عکس زیر اون دوتا پسر دارن ماهی کوچولو واسه تنگشون می گیرن... شما نمی خواین؟
ته نوشت:
1. دوست ندارم شهرمون مهمون بیاد، آخه بعد رفتنشون چهره ی شهرم کثیف تر از قبل میشه...
سلام
خیلی وقت بود که نیومده بودم اینجا باور کنین بدون پرستیژ اینجا سوتو کوره....
این عکسم گذاشتم محض خالی نبودن عریضه
کی گفته طراحی و نشر جمله معروف" دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست"، یک توطئه بی شرمانه استکباری نیست؟! احتمالا این جمله را جوانی ساخته که می خواسته محبوب نوزده ساله را به ازدواج با خودش ترغیب کند، یا زن بابایی که می خواسته متلکی به دختر شوهرش بیندازد، چون اگر واقعا از روی دلسوزی می خواسته برای او بگرید، آیا سزاوارتر نبود به جای انداختن متلک، خود دختر را بیندازد به کسی؟! بی تردید، هرجمله را کسی می سازد که ازگفتن آن نفعی می برد، بنابراین ما هم ورژن خودمان را ارائه می دهیم تا با به کارگیری آن توسط دوستان، کم کم آن را جایگزین جمله توطئه آمیز فوق گردانیم.ممکن است شما با هرکدام از این جملات به شدت مخالف باشید، اما گفتم که، هرجمله را کسی می سازد که ازگفتن آن نفعی می برد، شما هم بروید ورژن خودتان را بسازید!
دختر که رسید به بیست ، هنوز وقت ازدواجش نیست!
دختر که رسید به بیست و یک، کم کم دور و برش بپلک!
دختر که رسید به بیست و دو ، دیگه دنبالش بدو!
دختر که رسید به بیست و سه، منتظر مهندسه!
دختر که رسید به بیست و چار، دست مامانت رو بگیر و بیار!
دختر که رسید به بیست و پنج، درست شده شبیه گنج!
دختر که رسید به بیست و شش، بیشتر بهش داری کشش!
دختر که رسید به بیست و هفت، یه وقت دیدی از کفت رفت!
دختر که رسید به بیست و هشت، نباید دنبال case دیگه ای گشت!
دختر که رسید به بیست و نه، هنوز نگرفتیش بی عرضهء ...؟!!
دختر که رسید به سی، شاید بهش برسی!
دختر که رسید به سی و یک، خر نمی شه با پول و چک!
دختر که رسید به سی و دو، به این راحتی ها نمی شه همسر تو!
دختر که رسید به سی وسه، دیگه دستت بهش نمی رسه!
چون اگر می خواست، تا الان ازدواج کرده بود
آخر نوشت:
روزت مبارک مادر
آخر نوشت:
۱. می دونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلا فروشی ها شلوغ می شه
اما روز پدر جوراب فروشی ها .. می دونی شباهشتون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا می ره
۲. امضاء جیغ!
من جیغ!، عضو جدید این وبلاگم، من در یک ماه سرد و در یک شهر گرم و جنوبی ترین شهر کشوربدنیا اومدم. زیاد هم سرد نبود چون تو این ماه شهر ما هنوز سرد نیست. عکس های به جا مونده از اولین روزهایی که به این دنیا پا گذاشتم( هنوز راه نمی رفتم) نشان دهنده از ان است که اصلن سرد نبوده چون فقط پوشک داشتم و هیچ لباسی تنم نبوده. بعد کلی درس خوندن و سالها جان کندن چند سالی هست که پا به دانشگاه گذاشتم و هنوزم در حال التماس به اساتید گرانقدر می باشم و از گذشته ی من معلوم است که تا آخرین دقایق عمر نیز باید در حال التماس به این اساتید گرانقدر باشم. زیاد کتاب های جنایی می خونم ولی تا نگاهی به کتاب های درسیم می اندازم نوشته های آن در پیچ و خم جاده ی مغزم به تابلو عبور ممنوع می رسد و سریع در اولین دور برگردان بر می گردد. زیاد حرف نمی زنم و اغلب می نویسم و دوست دارم رابطه ی خوبی با خواننده های این وبلاگ و نویسنده های دیگر این وبلاگ بر قرار کنم.
ته تغاری:
۱. منم بازی؟!!!
۲. در هر صورت باید تحملم کنین.
۳. امضاء جیغ!