اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

مصائب یک دختر دم بخت(۲)

۸۶/۷/۱۰

امروز یکم دیر رفتم سر کلاس تا همه بچه ها بهتر همکلاسی شان را بهتر بسناسند. این توصیه الناز بود. بعد هم رفتم ته کلاس نشستم تا ردیف های مجاور دختر ها را زیر نظر داشته باشم. خوب پس فردا که می آیند درخواست ازدواج می کنند من باید زمینه داشته باشم یا نه؟ البته استاد بیشتر از همه براندازم  می کرد. حالم بد شد. شوهر آدم باید چشم پاک باشد. این شرط اول ازدواج من است.

۸۶/۷/۱۱

امروز همان پسر سال آخری را دیدم. اسمش علی است. با دو تا از دوستهایش داخل دانشکده ایستاده بود. وقتی من را دید مثل روز اول نیشش تا آخر باز شد. بعد هم شروع کرد با دوستهایش پچ پچ کردن. هر چند لحظه هم برمی گشت مرا نگاه می کرد. مطمئنم داشت به دوستانش می گفت که قصد ازدواج با من را دارد. نمی دانم پس چرا نمی آید؟ حتما آدرس ندارد...!

۸۶/۷/۱۲

امروز کلاس ندارم. به قول ترم بالائی ها OFFام. وقتی هم دانشگاه نرروی از سوژه خبرس نیست....

۸۶/۷/۱۳

امروز پسر عمو حسین زنگ زد خانه مان. گفت با عمو کار دارم.ولی مطمئنم دلش برایم تنگ شده بود،زنگ زده بود  که فقط صدایم را بشنود. می خواستم بگویم عوض این مسخره بازی ها بنشین درس بخوان که جرأت داشته باشی بیایی خواستگاری! ولی دلم برایش سوخت و چیزی بهش نگفتم و خداحافظی کردم.

۸۶/۷/۱۴

امروز دوباره این آرش بی شعور زنگ زد. وقتی فهمید هنوز قصد ازدواج دارم و وقتم را بیهوده تلف این و آن نمی کنم دوباره قطع کرد.وقتی دو سه روز ذیگر آمد خواستگاری،حتما بهش می گویم که تا یک بار امتحان کردن اشکالی ندارد. ولی اگر بیشتر از یک بار شود... دیگر معلوم نیست که چه پیش آید!

۸۶/۷/۱۵

امروز هیچ اتفاق خاصی نیفتاد. همه چیز امن و امان است. زمان مناسبی که بالاخره از بین این همه یکی را انتخاب کنم. سخت است ولی تا درس هایم شروع نشده است باید به نتیجه برسم و الا به درسهایم لطمه می خورد.

۸۶/۷/۱۶

امروز با الناز رفتیم لباس بخریم. خیلی دست و دلباز است. مثل ریگ پول خرج می کند. چند دست لباس خریدیم،چون من که دوست ندارم همان دفعه اول بله بگویم. پس حتما پنج شش دفعه می آیند و می روند. خوبیت نداره همه اش من  را با یک لیاس ببینند. باید نشان بدهم که با کلاسم. شوهرم هم باید با کلاس باشد. این شرط اول ازدواج من است.

۸۶/۷/۱۷

امروز  یک "رأس" پسر نادان و سفیه! وقتی داشتم از کنارش رد می شدم ، بهم متلک گفت. گفت vjجون کجا می ری؟ برگشتم گفتم: ایش... به تو چه! دوستش از زور خنده نمی توانست سرپا بایستد. پررو! نفهمیدم منظورش از vj  چیه!!! دوباره از بچه ها پرسیدم گفتند یعنی:" voroodie jadid" تازه آمارش را هم درآوردم. اسمش متین بود. دانشجو که سهله، محمود سوپری پیش این پروفسوره. اگر تقاضای ازدواج کند امکان ندارد جواب بدهم. حتی اگر خود کشی کند. شوهر من باید با فرهنگ باشد. این شرط اول ازدواج من است.

۸۶/۷/۱۸

امروز یه آقای محترم آمده بود جزوه بگیرد. چون بیست دقیقه دیر کرده بود. آدم خجالتی هم مصیبتی است،از من خوشش آمده بود،حتی از جزوه نوشتنم هم تعریف می کرد. گفت اسمش مهرداد کمالی است و مثل علی سیر تا پیاز زندگیم را در آورد. اما عیبی که داشت، این بود که موقع حرف زدن ،زبانش می گرفت. من دوست دارم شوهرم خجالتی نباشد. این شرط اول ازدواج من است.

۸۶/۷/۱۹

امروز وقتی از کلاس بر می گشتم، دم در خانه که رسیدم تا آمدم زنگ بزنم دیدم امیر،پسر همسایه جلویم سبز شد. سلام کرد و من هم جواب سلامش را دادم. هی این پا و اون پا می کرد. می دانستم می خواهد تقاضای ازدواج کند. وای که چقدر پسر بی دست و پایی است. بالاخره به حرف آمد،ولی باز هم نتوانست حرف دلش را بزند. فقط گفت که مهتا با من کار دارد. شاید قرار است مهتا مساله ازدواج را با من مطرح کند. اصلا از این کارش خوشم نیامد. پس فردا اگر دعوایمان شد بخواهد واسطه بفرستد،همان روز می روم . طلاقم را ازش می گیرم. ش.هرم باید بی پرده و بدون واسطه با من صحبت کند. این شرط اول ازدواج من است.

ادامه دارد.....

امضاء: رسوا

 

          

 

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مرد باران یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:24 ب.ظ http://rainct.blogsky.com

موفق باشی...

مرد باران
mohammadblogs@yahoo.com
http://rainct.blogsky.com

نگار یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:28 ب.ظ http://www.jootii.blogsky.com

چه باحال.....
خیلی خوشم اومد
یه چیز متفاوت که تاحالا تو وبلاگای زیادی ندیده بودم
موفق باشی(این یه دستوره)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد