کی باورش میشه ۵ روز از عید گذشته؟؟؟
کی باورش میشه ۱۲ روز از آخرین روزی که رفتم دانشگاه گذشته؟؟؟؟
توی این مدت الحق و الانصاف همه کار کردم جز اینکه درس بخونم! یعنی همیشه تا قبل از تعطیلات با خودم میگم: ایندفعه دیگه میشینم درس میخونم... نزدیک تعطیلات که میشه میگم: حداقل یه نگاهی به کتابا و جزوه ها میندازم....
تعطیلات که شروع میشه میشم مثل کارمندای ادارات!! خطاب به کتابهای بیچاره، هی امروز برو فردا بیا، فردا برو پس فردا بیا، پس فردا برو اصلا بعد از سیزده بیا!!!
حالا خدا وکیلی کدوماتون توی تعطیلات درس میخونین؟؟ نگید نه وقت نمیشه و از این حرفا! وقت هست خیلی بیشتر از اونی که ما نیاز داشته باشیم... ولی یه جوری پرش میکنیم نه؟
بازم نگید که بابا تعطیلات یعنی همین. یعنی بخواب، یعنی بزن و بکوب و شادی و راحتی! بذار یه دو روز از شر این درسا خلاص باشیم.... این تعریف غلطیه که ما از تعطیلات واسه خودمون کردیم!
تعطیلات یعنی یه فرصت واسه انجام دادن کارهای عقب افتاده یا کارهایی که میدونی بعدا که زیاد بشه دردسر میشه... غیر از اینه؟ وگرنه بقیه روزای خدا رو هم که خدا رو شکر ما راحتی و خواب فراوون داریم!
از من گفتن بود (البته اینو خطاب به خودم بیشتر میگم) اونوقت توی فرجه ها و روزای قبل از امتحان که خواب و خوراک از چشممون رفت یاد این روزای بیکاری میوفتیم و آرزو میکنیم که اییییییی خدا پس کی این امتحانا تموم میشه؟؟؟؟؟؟
اوخ اوخ! صدای جمعی از دانشجویان عزیز رو به وضوح شنیدم که فرمودند: برو عمو دلت خوشه!!!
امضاء: پرستیژ
سلام
همین جا بیشتر سر می زنم وقته اپیدن ندارم پرستیژ کم کم اسمت یادم می ره با این لقبی که گذاشتی واسه خودت بهتر بگم اسم مستعار
اگر یادت باشه من مهندسی آی تی می خونم سال دوم ترم سه
می گم با داستان مصائب دختر دم بخت من دیگه نا امید شدم ترم سه ای داد
راستی من صحیح و سالمم فرصت ا کردن ندارم فقط نت هم گاه گاهی سرکی می کشم
و هنوز خوشحالم که سامم رو دارم
اما موندم تو بلاگتون چرا اینقدر سخت می شه کامنت گذاشت مردم تا کامنتیدم راستی دیرئز و ریروزو س ریروزم اومدم هرچجی کردم نشد که بزارم کامنتووو
ممانی
یادم رفت تبریک سال نو بگم خدا کنه برهههههههه
سال نو مبارک
ma rooze rozish nemikhonim che berese be tatilattttt
سلام
من ۸ ترم دوره کارشناسی و سه ترم دوره ارشد هرترم موقع امتحانا به خودم قول دادم که ترم بعدش حتما طول ترم بخوونمو نگه ندارم واسه شب امتحان ولی هیچ وقت به قولم عمل نکردم :)) الانم که دیگه هیچ امتحانی نیست شکر خدا ولی یه پایان نامه دارم که اینجوری که پیداست اونم میخوام بذارم برا شب دفاع :D
ولی تو بشین بخوون حیفه ادم بعدا میفهمه که چه کار اشتباهی کرده وقتی مثل من یه فوق لیسانس بی سواد شد حواسش میاد سر جاش!
راستی این میلای بلند بلند منم تو رو از کار و درست انداخته میدونم...شرمنده دیگه بعضی وقها ادم دوتا گوش پیدا میکنه برا شنیدن درد دلاش دیگه ول کن نیست !پیدا کردن کار سنگ صبور کار سختی این روزا!نوشته بودی منتظر میلت باشم ...هستم ولی درست واجب تره ...به خاطر من خودتو به دردسر ننداز
این کامنت هم تایید نشود لطفا;)
ولی من درسمو خوندم.. یعنی مجبورم بخونم...تازه جز درس 2-3 تا درس دیگه هم دارم که مربوطه به کارم ناچارا اونا رو هم باید بخونم. . .
تازه آپ که کردی یه خبرم میدادی بد نمی شدا
بعد 6 نفر تازه من باید بفهمم که اپ کردی
خوبه والا
دوستام دوستای قدیم
تو چرا وبلاگ من نمیای ان میشی؟چرا جواب نمیدی؟...نمیدونم چرا نگران شدم!
سلام
مامان ام اسم دوستمه که تو عالم دانشجویی نقش مامان ما رو ایفا میکنه
حواسش بهمون هست که کار بدی نکنیم
مواظب گه گشنه نمونیم(مخصوصا من)
مواظبه تو دانشگاه کسی نگاه چپ نکنه(مخصوصا به من که همیشه اماده ی پاچه گرفتنم)
خلاصه مواظب دیگه . . .
تازه میگه من بابام یه مردی بود که پابند زندگی نبود و ولش کرد و رفت. . .
(میبینی تو رو خدا یتیم هم هستم D:)