اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

اکسیژن دانشجویی

کاری از (Bomber Boys Band (3B

اعتصاب و دعوت به عضویت در وبلاگ!

سلام!

مثل اینکه بازم بار وبلاگ افتاد رو دوش من!! دوستان عزیز تا دیدند که من برگشتم بازم خیالشون راحت شد و بی خیال ارسالهای خودشون شدن...

بگذریم که دیگه هم من و هم شما عادت کردیم!

کمتر از ۲۰ روز دیگه تا شروع امتحانهای پایان ترم باقی مونده و کم کم بچه ها به یاد باز کردن کتابهای درسی میوفتن و بازار کپی زدن از روی جزوه های کامل (که اصولا جزوه یکی از دخترهای کلاس انتخاب میشه!) داغ شده... این روزها انتشاراتی های دانشکده ها نونشون توی روغنه، ما که بخیل نیستیم، ایشالله همش پایان ترم باشه واسشون!

یه خبر داغ، دانشگاه باهنر از روز ۵شنبه شاهد اعتصابهای دانشجویی و مختصر درگیری هایی بین دانشجوها و بچه های حراست بود! ماجرا از این قرار بود که بر اثر شام ۴شنبه شب، ۱۵۰۰ نفر مسموم و روانه بیمارستان شدند که این موضوع باعث شد از ساعت ۶ صبح شنبه تجمع کوچیکی جلوی سردر دانشگاه (که طبق اخبار رسیده اکثرشون هم دخترها بودند) تشکیل بشه. این تجمع تا ساعت ۹ صبح که من رسیدم دانشگاه بزرگتر و تقریبا نزدیک به ۲۰۰ نفر شده بود که جلوی تالار وحدت (یکی از تالارها و محلهای اجتماع) جمع شده بودند و تقاضای رسیدگی رئیس دانشگاه و استعفای مسئولین امور تغذیه رو داشتند. بالاخره ساعت حدود ۱۰ فکر کنم رئیس دانشگاه اومد و همه رو به داخل تالار دعوت کرد تا اونجا باهم صحبت کنند. راستش من کلاس داشتم و رفتم سر کلاس اما بعدا از سرویسهای خبری گسترده در دانشگاه (!!) خبر رسید که رئیس نتونسته دانشجوها رو راضی کنه و ساعت ۱۱ حدودا، ما یکدفعه دیدیم دانشجوها از تالار ریختند بیرون و شروع کردند بر علیه رئیس شعار دادن!! که فلانی حیا کن، دانشگاه رو رها کن!

این دانشجوها اکثرا بچه های خوابگاهی بودند که ناچار به استفاده از غذای سلف هستند و برای جلب حمایت سایرین شعارهایی مثل: «دانشجوی با غیرت، حمایت حمایت» میدادند که با تموم شدند کلاسها و این شعارها نهایتا تا دم اذان، جمعیت به نزدیک ۷۰۰ نفر رسید و کلی پلاکارد و پرچم و این چیزها درست شد! سردسته ها (اصطلاحا لیدرها) بچه ها رو یه گوشه جمع کردند و بهشون گفتند که تصمیم به تحریم سلف دانشگاه و ادامه اعتراض تا گرفتن استعفای مسئولی که کوتاهی کرده بود رو گرفتند. بچه ها هم با یه یا علی موافقت خودشون رو اعلام کردند.

وقتی صدای اذان از بلندگوی مسجد دانشگاه بلند شد، در یک حرکت زیبا که خدایی تاثیر جالبی داشت، بچه ها همه شعارها رو قطع کردند و دستهای همدیگه رو گرفتند و رفتند به سمت مسجد.

بعد از نماز دور تا دور مسجد موکت پهن کردند و نشستند و تقاضای حضور وزیر علوم رو در دانشگاه کردند (!!) اما در اثر یک اتفاق (یکی از مامورهای حراست از بالای پشت بوم مشغول فیلمبرداری از بچه ها بود که بچه ها متوجه این موضوع شدند و راه پله مسجد رو بستند تا این مامور و فیلمش رو بگیرند که با دخالت بقیه مامورها و نهایتا رئیس حراست، قضیه فیصله پیدا کرد) سردسته ها تصمیم گرفتند ورودی دانشگاه رو ببندند!

به این ترتیب رفتند جلوی سردر موکت پهن کردند و همگی همونجا نشستند و جلوی رفت و آمد هر ماشینی به دانشگاه رو گرفتند!

راستش تا دیروز ساعت ۵ بعد از ظهر هم هنوز همونجا نشسته بودند (حتی شب هم همونجا بودند) و از امروز دیگه خبری ندارم که هنوز بودند یا نه؟

چندتا نکته در این مورد به نظرم جالب اومد. اول اینکه رئیس دانشگاه (اسم نمیبرم) حداقل اینقدر احترام گذاشت که اومد و با بچه ها حرف زد (هرچند چندان تاثیری نداشت!)

دوم اینکه حراست دخالت چندانی توی این موضوع نکرد و هیچ نوع اعمال زور یا خشونتی انجام نشد (که این جای تقدیر داره)

سوم هم شعارهای جالبی بود که به سرعت ساخته میشد. روز شنبه بعد از ظهر هوا ابری شد، کم کم داشت نم نم بارون میگرفت که شعار جدیدی شنیده شد: فلانی درس نگرفت، آسمون دلش گرفت! (که تیکه اولش رو دخترا میگفتند و تیکه دومش رو پسرا)

چهارم اینکه توی بعضی مقاطع، تعداد تماشاگرها (که شامل گروه پسران بمبگذار هم میشد) بیشتر از اعتصاب کننده ها بود!

و نکته آخر هم اینکه اولین بار بود که من میدیدم بچه های بسیج و بچه های انجمن اسلامی دست همدیگه رو میگیرند و با هم همکاری میکنند. (که خصوصا بعد از ماجرای تریبون آزادی که موجب درگیری بین این دو گروه و اخراج سه نفر از دانشگاه شد، خیلی برای همه جالب بود!)

اینم از این خبر، حالا خدایی هم بخوای فکر کنی حرفشون منطقیه و راست میگن که غذای سلف باید سالم باشه که طرف از خوردنش نترسه. البته این آخریها داغ دل همه تازه شده بود و خواسته هاشون رو روی پلاکارها نوشته بودند و سردسته ها توی سخنرانی هاشون توی محوطه مدام اعلام میکردند: وضع بد خوابگاهها، نبود امکانات کافی، سطح پایین آموزشی دانشگاه، عدم رسیدگی مسئولین و غیره!

خب این مشکلات تقریبا همه جا هست، البته منظورم این نیست که بودنشون درسته، ولی این راه مناسبی برای حل کردنش نیست. هیچ وقت اعمال زور و فشار آوردن به طرف مقابل راه مناسبی برای به کرسی نشوندن حرف نیست. حالا چه از این طرف چه از اون طرف!

به هر حال بگذریم که هدف تنها اطلاع رسانی بود و من یکی از سیاست نه خوشم میاد و نه چیزی ازش سر در میارم (البته فکر نکنید آدم بی سیاستی هستم ها!)

به احتمال زیاد توی ایام فرجه ها کار این وبلاگ کمتر از الان و زمان امتحانا کلا تعطیل میشه! چون اکثر خواننده های ما هم محصل هستند از این بابت فکر نکنم مشکلی هم پیش بیاد...

راستی یه سوال؟ اگه شارژر موبایل رو به پریز تلفن وصل کنیم، آیا میشه موبایل رو شارژ کرد؟ لطف کنید در این مورد جواب بدید تا دفعه بعد براتون بگم!!

میخواستم یه ارسال کوتاه باشه، اما خب نمیشد اون خبر مهم رو نگفت.

عکس هم از گروه میذاریم ولی توی یه فرصت مناسب ایشالله ولی قول میدم که بذاریم...

دیگه همین دیگه!

امضاء: پرستیژ

 

پ . ن:

۱- از تمام کسانی که علاقه دارند توی این وبلاگ گروهی عضو بشن و مطلب بنویسند خواهش میکنم که یه ایمیل کوچولو به آدرس گروهی merasa.o2@gmail.com ما بزنن تا من براشون دعوتنامه بفرستم (هویت همگی پنهان خواهد بود این رو تضمین میکنم) به این ترتیب زمینه برای تبادل نظر و بحثهای جدید و افکار متفاوت توی وبلاگ باز میشه... مطمئنا از همکاری با همه شما دوستای خوب خوشحال میشیم.

۲- یه موضوع به موضوعات وبلاگ اضافه میکنم که توی اون به مطالب جالب وبلاگهای دیگه لینک میدیم.

۳- از این به بعد هر ارسال یه جمله آموزنده: از رودخانه بیاموزیم که نه تنها خود را، بلکه صخره ها را نیز به دریا می رساند...

نظرات 2 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ق.ظ http://f10.blogsky.com

سلام دوست عزیز وبلاگ باحالی داری امیدوارم موفق بشی.
اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟

نگار سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:46 ق.ظ http://jootii.blogsky.com

سلام
با خوبه شما یه 20 روزی وقت داری من فردا و پس فردا دو امتحان دارم

و از 20 خرداد تا 31 خرداد همه امتحاناتم تموم میشه

یعنی از اول تیر من یه دانشجوی الاف به حساب میام

جالبه نه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد